زنی در هنگام رانندگی، درست جلو حیاط یک تیمارستان لاستیک ماشینش پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض لاستیک بپردازد .
هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت از روی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد .
زن حیران مانده بود که چکار کند . تصمیم گرفت که ماشینش را همانجا رها کند و برای خرید مهره چرخ برود .
در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود ، او را صدا زد و گفت :
از 3 چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با 3 مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی .
آن زن اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست!!!
هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت : ‏«خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای بود . پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟؟؟
دیوانه لبخندی زد گفت:
من کارمند اینجام؛ دیونه باباته نکبت



نظر

لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - جمعه 98 بهمن 12 ساعت ساعت 9:53 عصر