پيام
+
[وبلاگ]
داستان خيانت در زيارت - جناب حاج آقا حسن فرزند مرحوم آيت الله حاج آقا حسين طباطبائى قمى نقل کرد: که براى معالجه چشم از مشهد به طهران آمده بودم، همان زمان يکى از تجار تهران که او را مى شناختم به قصد زيارت امام هشتم به خراسان رفت.
شبى از شبها در عالم خواب ديدم که در حرم امام هشتم مى باشم و امام روى ضريح نشسته اند، ناگاه ديدم آن تاجر_تيرى به طرف مقابل امام پرتاب نمود و امام ناراحت شدند.
شمس الظلام
95/5/2
عبدالله افشاري
بار دوم از طرف ديگر ضريح تيرى به طرف امام پرتاب نمود و حضرت ناراحت شد. بار سوم تير از پشت به جانب امام پرتاب نمود که اين دفعه امام به پشت افتادند.
من از وحشت از خواب بيدار شدم. معالجهام تمام شد و مى خواستم به خراسان مراجعت نمايم، لکن توقف بيشترى کردم تا آن تاجر از خراسان برگردد و از حالش جويا شوم. از مسافرت برگشت و سوالاتى کردم امام چيزى نفهميدم، تا اينکه خوابم را برايش تعريف کردم.اشک از چشمانش ج
عبدالله افشاري
گفت روزى وارد حرم امام رضا عليه السلام شدم و طرف پيش رو زنى دست به ضريح چسبانده و من خوشم آمد و دست خود را روى دست او گذاشتم، زن رفت طرف ديگر ضريح، من هم رفتم باز دست خود را بر روى دست او گذاشتم، رفت طرف پشت سر، من هم رفت تا دست خود را به ضريح گذاشت، دست خود را روى دست او گذاشتم، از او سوال نمودم که اهل کجائى. گفت: اهل تهران، با او رفاقت نموده و به #تهران آمديم.