پيام
+
زبان حال زينب کبري عليها السلام
ته گودال فقط پيکر تو مانده و من/همه رفتند، ولي مادر تو مانده و من/
سر و انگشتر و انگشت، به غارت بردند، /پاره هاي بدن بي سر تو مانده و من/
بوسه بايد به روي گونه نشيند اما،/چاره اي نيست، رگ حنجر تو مانده و من/
تو و عباس که رفتيد، ازآن روز به بعد، /زخمهاي بدن دخترتومانده ومن/
باورم نيست، که تنها به سفرخواهم رفت،/همه ي دل خوشيم، باور تو مانده و من/
2-گوناگون
94/8/3
عبدالله افشاري
دست و پاميزدي و پرزدي و بعداز آن،/خاطرات نفس آخرتومانده ومن/
خيمه ها سوخته و اهل حرم آواره،/غصه ي دختر بي معجر تو مانده و من/
ازهمان لحظه که خم شد کمرت پيش علي،/اربأ ارباي علي اکبر تو مانده و من/
سوختم ازنگه خيره ي چشمان رباب،/که روي نيزه سراصغرتومانده و من/ صلي الله عليک يا ابا عبدالله الحسين عليه السلام