حکایت
علامه مجلسی‌رحمه الله در تحفه از «ارشاد القلوب» و «فَرحَةُ الغَرِیّ» نقل کرده که مرد صالحی از اهل کوفه گفت : من در شب بارانی در مسجد کوفه بودم . ناگاه دری را که در جانب قبر مسلم [علیه السلام است کوبیدند . چون در را گشودند جنازه‌ای را داخل کردند و در صُفّه‌ای که در برابرِ قبر مسلم است گذاشتند . یکی از ایشان را خواب برد . در خواب دید که دو شخص نزد جنازه حاضر شدند ، و یکی به دیگری گفت که ببین ما را با او حسابی هست تا از او بگیریم پیش از آنکه از رُصافه(161) بگذرد که بعد از آن ما به نزدیک او نمی‌توانیم رفت . پس بیدار شد و خواب را برای رفیقان خود نقل کرد و در همان ساعت آن جنازه را برداشتند و داخل نجف کردند که از حساب و عذاب نجات یابد .
قُلْتُ وَ للَّهِ دَرُّ مَنْ قال :
اِذا مِتُّ فَادْفِنّی اِلی جَنْبِ حَیْدَرٍ
اَبی شُبَّرٍ - اَکْرِم بِه - وَ شُبَیرٍ
فَلَسْتُ اَخافُ النَّارَ عِنْدَ جَوارِه
وَ لاَ اَتَّقی مِنْ مُنْکَرٍ وَ نَکیرٍ
فَعارٌ عَلی حامِی الْحِمی - وَ هُوَ فِی الْحِمی -
اِذا ضَلَّ فِی الْبَیْداءِ عِقالُ بَعیرٍ(162)



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - سه شنبه 94 تیر 3 ساعت ساعت 1:32 صبح