بسم الله الرحمن الرحیم

گویند : حضرت آدم (ع) نشسته بود ، شش نفر آمدند. سه نفر طرف راستش و سه نفر دیگر طرف چپ وی نشستند . از اینها سه نفر سفید و سه نفر سیاه بودند .

آدم به یکی از سفیدها که سمت راست او نشسته بود ، گفت: تو کیستی؟ گفت : عقلم. فرمود : جای تو کجاست؟ گفت : مغز .

از دومی پرسید : تو کیستی؟ گفت : مهر هستم. آدم (ع) پرسید : جای تو کجاست؟ گفت : در دل

از سومی پرسید : تو کیستی؟ گفت: حیا هستم. آدم (ع) سؤال کرد : جای تو کجاست؟ گفت : در چشم .

سپس آدم (ع) به جانب چپ نگاه کرد و از یکی از سیاهان سؤال کرد : تو کیستی؟ گفت : من تکبر هستم . پرسید : جای تو کجاست؟ گفت : در مغز .

 آدم (ع) پرسید : با عقل در یک جا هستید؟ گفت: من که آمدم ، عقل می رود .

از دومی سؤال کرد : تو کیستی؟ گفت : حسد هستم .

 آدم (ع) پرسید : جای تو کجاست؟ گفت : در دل . پرسید : با مهر در یک جا هستید؟ گفت : من که آمدم ، مهر می رود .

از سومی سؤال کرد : تو کیستی؟ گفت : طمع هستم . آدم (ع) پرسید : جای تو کجاست؟ گفت : در چشم . پرسید : با حیا در یک جا هستید؟

 گفت : من که داخل شوم ، حیا خارج می شود .



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - جمعه 94 تیر 6 ساعت ساعت 8:26 عصر