میزان و سنجیدن اعمال

فصل ششم : میزان‌ 

توضیح

یکی از مواقف مهوله قیامت موقف میزان و سنجیدن اعمال است
قالَ اللَّهُ تَعالی فی اَوائِلِ سُورَةِ الْاَعْراف :
«
وَ الْوَزْنُ یَومَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَاُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَن خَفَّتْ مَوازینُهُ فَاُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُم بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ»(240)
«
وزن و سنجیدن اعمال در روز قیامت حق است پس هر که سنگین باشد ترازوهای(241) او یعنی حسنات او ، پس ایشانند رستگاران ، و هر کس سبک باشد ترازوهای او پس ایشانند که زیان کردند جانهای خود را به سبب آنچه بودند که به آیات ما ظلم می‌کردند یعنی انکار می‌کردند عوض آنکه تصدیق کنند» .
و در سوره قارعه فرموده : «اَلْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ تا آخر سوره قارعه . . .»
«
قارعه» یعنی قیامت به جهت آنکه می‌کوبد دلها را به فَزَع و ترس . پس معنی چنین باشد : «قیامت و چیست قیامت؟ و چه دانا کرد تو را که چیست آن؟ روزی که می‌باشند مردم مانند پروانه پراکنده ، و می‌باشند کوهها مانند پشم رنگ شده و حلاّجی شده . پس اما آنکه گران آمد سنجیده‌هایش یعنی حسنات و خیراتش پس او در عیشی است پسندیده ، و اما آنکه سبک آمد سنجیده‌هایش پس مأوایش «هاویه» است ، و چه دانا کرد تو را که چیست هاویه؟ آن آتشی است بسیار سوزنده» .(242)
بدانکه برای سنگین کردن میزان اعمال شاید هیچ عملی مثل صلوات بر حضرت رسول و آل آن جناب - صلوات اللَّه علیهم اجمعین - و مثل حُسنِ خُلق نباشد ، و ما در اینجا به ذکر چند خبر در فضیلتِ صَلَوات و سه روایت با چند حکایت در حُسنِ خُلق ، کتاب خود را زینت می‌دهیم .



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - چهارشنبه 94 تیر 4 ساعت ساعت 7:27 عصر


در فضل صلوات

اما اخبار در فضل صلوات‌ 

[اول
شیخ کلینی‌رحمه الله به سند معتبر روایت کرده که حضرت امام محمّد باقرعلیه السلام یا امام صادق‌علیه السلام فرمودند : گذاشته نمی‌شود در میزان چیزی سنگین‌تر از صلوات بر محمد و آل محمد - صلوات اللَّه و سلامه علیهم اجمعین - و همانا گذاشته شود اعمال شخص در میزان ، پس سبک باشد میزانش ، پس بیرون آورند صلوات را و بگذارند در میزانش ، پس سنگین شود میزانش .(243)
[دوم
از حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم مَروِیّ است که فرمود : من روز قیامت نزد میزانم ، پس هر که گناهانش بسیار باشد که کفّه سیّئاتش را سنگین کند ، بیاورم من صلوات او را که بر من فرستاده ، تا سنگین کنم به آن کفّه حسناتش را .(244)
[سوم
و نیز شیخ صدوق‌رحمه الله از حضرت امام رضاعلیه السلام نقل کرده که فرمود : هر که قدرت نداشته باشد بر چیزی که گناهانش را برطرف کند پس بسیار صلوات بر محمّد و آل محمد بفرستد که آن ، خراب و ویران می‌کند گناهان را .(245)
[چهارم
از «دَعَواتِ راوندی» نقل است که حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم فرمود : که هر که صلوات بفرستد بر من هر روز سه مرتبه و در هر شب سه مرتبه از روی محبت و شوق به من ، حق است بر خداوند - عزّوجلّ - که بیامرزد گناهان او را که در آن شب و آن روز کرده است .(246)
[پنجم
و نیز از آن حضرت مَروِیّ است که در رُؤیا دیدم عمویم حمزة بن عَبدُ المُطَّلِب و برادرم جعفر بن ابی طالب را که در پیش آنها طَبَقی است از سِدر ، پس یک ساعتی(247) از آن میل کردند پس از آن سِدر مُبَدَّل به انگور شد ، پس یک ساعتی از آن خوردند پس آن انگور رُطَب شد ، پس یک ساعتی از آن میل کردند . من نزدیک ایشان رفتم و گفتم : پدرم فدای شما باد ، چه عملی یافتید که از همه اعمال افضل باشد؟ گفتند : پدران و مادران ما فدای تو باد ، یافتیم ما افضل اعمال را صلوات بر تو ، و سِقایتِ آب ، و محبت علیّ بن ابی‌طالب‌علیه السلام .(248)
[ششم
نیز ازآن حضرت مَروِیّ است که هرکه صلوات بفرستد بر من در کتابی ،(249) پیوسته ملائکه برای او استغفار کنند مادامی که اسم من در آن کتاب است .(250)
[هفتم
شیخ کلینی از حضرت صادق‌علیه السلام روایت کرده که فرمود : هرگاه ذکر پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم شود ، پس بسیار صلوات بر او بفرستید . پس بدرستی که هر که صلوات فرستد بر پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم یک مرتبه ، صلوات فرستد حق تعالی بر او هزار صلوات در هزار صف از ملائکه ، و باقی نماند از مخلوقات الهی چیزی مگر آنکه صلوات فرستد بر آن بنده ، به جهت صلوات خدا و صلوات ملائکه‌اش . پس کسی که رغبت نکند در این ، پس او جاهلی است مغرور که بیزار است از او خدا و رسول و اهل‌بیتش .(251)
فقیر گوید : که شیخ صدوق‌رحمه الله در معانی الاخبار روایت کرده از حضرت صادق‌علیه السلام در معنی «اِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ . . . - الآیة - » . که آن حضرت فرمود : صلوات از خداوند عزّوجلّ رحمت است و از ملائکه تزکیه است و از مردم دعاست .(252)
و در همان روایت است که راوی گفت : ما چگونه صلوات بفرستیم بر محمّد و آل محمّدعلیهم السلام؟ فرمود : می‌گویید :
«
صَلَواتُ اللَّهِ وَ صَلَواتُ مَلائِکَتِهِ وَ اَنْبِیائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جَمیعِ خَلْقِهِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ»
گفت : گفتم : چه ثواب است برای کسی که این صلوات را بر پیغمبر بفرستد؟ فرمود : ثوابش بیرون آمدن از گناهانش است [به خدا قسم] مثل روزی که از مادر متولّد شده .(253)
[هشتم
«شیخ اَبُو الْفُتُوح رازی» روایت کرده از حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم که فرمود : در شب معراج چون به آسمان رسیدم مَلَکی دیدم هزار دست داشت در هر دستی هزار انگشت و مشغول بود به حساب کردن و شماره کردن به انگشتان . از جبرئیل پرسیدم که کیست این مَلَک و چه چیز را حساب می‌کند؟ جبرئیل گفت : این مَلَکی است مُوَکّل به دانه‌های باران ، حفظ می‌کند که چند قطره از آسمان به زمین نازل شده . پس من گفتم به آن مَلَک که تو می‌دانی از زمانی که حق‌تعالی دنیا را خلق کرده است چند قطره باران از آسمان به زمین آمده؟ گفت :یا رسول اللَّه! قَسَم به آن خدایی که تو را به حق فرستاده به سوی خلق ، غیر از آنکه من می‌دانم چند قطره نازل شده از آسمان به زمین ، به تفصیل می‌دانم چند قطره به دریا فرود آمده و چند قطره در بیابان ، و چند قطره در معموره و چند قطره در بُستان ، و چند قطره در شوره‌زار و چند قطره در قبرستان ، حضرت فرمود : من تعجب کردم از حفظ و تذکّر او در حساب خود .
پس گفت : یا رسول اللَّه! با این حفظ و تذکر و دستها و انگشتان که دارم حساب کردن یک چیزی را قدرت ندارم . گفتم : آن کدام حساب است؟ گفت : قومی از امت تو که در جایی حاضر می‌شوند و اسم تو برده می‌شود نزد ایشان ، پس صلوات می‌فرستند بر تو ، من قدرت ندارم ثواب آنها را شماره کنم .(254)
[نهم
شیخ کلینی روایت کرده در ذیل این صَلَواتِ عصر جمعه :
«
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْأَوْصِیاءِ الْمَرْضِیّینَ بِاَفْضَلِ صَلَواتِکَ وَ بارِک عَلَیْهِمْ بِاَفْضَلِ بَرَکاتِکَ وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ»
هر که این صَلَوات را هفت مرتبه بگوید خداوند ردّ کند بر او به عدد هر بنده حَسَنه‌ای ، و عملش در آن روز مقبول باشد و بیاید در روز قیامت در حالی که ما بین دیدگانش نوری باشد .(255)
[دهم
روایت شده که هر که بعد از نماز صبح و نماز ظهر بگوید :
«
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
نمیرد تا امام قائم‌علیه السلام را درک نماید .(256)



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - چهارشنبه 94 تیر 4 ساعت ساعت 7:27 عصر


بیرون آمدن از قبر

فصل پنجم : بیرون آمدن از قبر 

یکی از جاهای هولناک قیامت ، ساعتی است که آدمی از قبر خود بیرون آید و این ساعت یکی از آن سه ساعت است که سخت‌ترین ساعات و وحشتناکترین آنها است بر فرزندان آدم(217) . حق تعالی در سوره مَعارِج فرموده :
«
فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا - الی آخِرِ السُّورَة -(218)»(219)
«
بگذار ایشان را که وارد شوند در باطل خود و بازی کنند ، تا ملاقات کنند روز خود را ، آن روزی که موعود شده‌اند . روزی که بیرون آیند از قبرهای‌شان در حالی که شتاب کننده باشند که گویا به سوی عَلَمی بر پا شده سرعت می‌کنند ، چنانکه لشکر پراکنده که عَلَمِ خود را برپا ببینند به جانب آن شتاب‌کنان دوند ، در حالیکه چشم‌های‌شان فرو افتاده که نمی‌توانند از هول نظر کنند ، و فرو گرفته ایشان را خواری . این است آن روزی که وعده داده می‌شدند و به آن ترسیده می‌شدند» .
از «ابن مسعود» روایت شده که گفت : «من نشسته بودم در خدمت حضرت امیرالمؤمنین‌علیه السلام که آن جناب فرمود : همانا در قیامت پنجاه موقف است هر موقفی هزار سال . اول ، موقفِ بیرون آمدنِ از قبر است که حبس می‌شوند هزار سال با بدن برهنه و پای برهنه با حال گرسنگی و تشنگی ، پس هر که بیرون آید از قبر خود در حالی که ایمان داشته باشد به خدا و به بهشت و دوزخ و به بعث و حساب و قیامت و مُقِرّ به خدا باشد و تصدیق کننده باشد پیغمبرش را و آنچه را که از جانب خدا آمده ، نجات خواهد یافت از گرسنگی و تشنگی»(220) .
و حضرت امیرالمؤمنین‌علیه السلام در نهج البلاغه فرموده :
«
وَ ذلِکَ یَوْمٌ یَجْمَعُ اللَّهُ فیهِ الْاَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ لِنِقاشِ الْحِسابِ وَ جَزاءِ الْاَعْمالِ ، خُضُوعاً قِیاماً قَدْ اَلْجَمَهُمُ الْعَرَقُ وَ رَجَفَتْ بِهِمُ الْاَرْضُ ، فَاَحْسَنُهُمْ حالاً مَنْ وَجَدَ لِقَدَمَیْهِ مَوْضِعاً وَ لِنَفَسِه مُتَّسَعاً» .(221)
وصف کرده آنحضرت روز قیامت را و بیرون آمدن مردم را از قبرها . فرموده که :
«
آن روزی است که جمع می‌فرماید حق‌تعالی در آن ، خلق اولین و آخرین را برای رسیدگی به حساب ایشان به دقّت و مناقشه و جزا دادن ایشان را موافق اعمالشان و حال مردم در آن روز به این نحو است که خاضع و فروتن ایستاده‌اند ، و عَرَقِ ایشان تا دهنهای ایشان رسیده و زمین ، ایشان را به سختی و شدّت می‌جنباند ، و از همگیِ مردم ، حال آن کسی بهتر است که برای قَدَم‌های او جایی باشد و به قدری که بخواهد نَفَس بکشد محلِ نَفَس داشته باشد» .
و شیخ کلینی از حضرت صادق‌علیه السلام روایت کرده که مَثَلِ مردم ، روز قیامت در وقتی که ایستاده‌اند برای امر پروردگار عالمین ، مانند تیر است در تَرکِش .(222) یعنی همچنانکه تیرها را دسته کرده در ترکش جای می‌دهند به حدّی که از تنگیِ جای تکان نمی‌خورند ، همین طور جای آدمی نیز تنگ است در آن روز ، به حدی که نیست از برای او مگر موضعِ قَدَمِ او و قدرت ندارد که از محلّ خود جدا شود .
و بالجمله این موقف ، موقفی است عظیم و شایسته است در اینجا ذکر کنیم چند چیزی [خبری در حال بعض اشخاص در وقت بیرون آمدن ایشان از قبرشان .
اول : شیخ صدوق‌رحمه الله روایت کرده از ابن عبّاس از حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم که آن‌حضرت فرمود : شک کننده در فضل علیّ بن ابی‌طالب‌علیهم السلام برانگیخته شود روز قیامت از قبر خود و در گردن او طَوقی باشد از آتش ، که در آن سیصد شعبه باشد . که بر هر شعبه [ای] از آن شیطانی باشد که رو تُرش کند در روی او و آب دهن افکند در صورت او .(223)
دوم :شیخ کلینی از حضرت امام محمّد باقرعلیه السلام روایت کرده که خداوند تبارک و تعالی برانگیزاند روز قیامت مردمانی را از قبرهای‌شان که بسته شده باشد دست‌های‌شان به گردن‌های‌شان ، به حدّی که قدرت نداشته باشند که بگیرند به دست‌های‌شان به اندازه یک سر انگشت ، با ایشان ملائکه باشند که سرزنش کنند ایشان را سرزنش سختی ، بگویند : این اشخاص کسانی هستند که منع کردند خیر کمی از خیر بسیار ، اینها اشخاصی هستند که حق‌تعالی به ایشان عطا داده پس منع کردند ایشان حقّ خدا را که در اموال‌شان بود .(224)
سوم : شیخ صدوق روایت کرده از حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم در حدیثی طولانی که هر که نمّامی و سخن‌چینی کند ما بین دو نفر ، مسلّط کند حق‌تعالی بر او در قبرش آتشی که بسوزاند او را تا روز قیامت . پس چون از قبر خود بیرون آید مسلط فرماید حق‌تعالی بر او مار سیاه بزرگی که گوشت او را به دندان بِکَند تا داخل جهنّم شود .(225)
چهارم : و نیز از آن‌حضرت روایت کرده که هر که پُر کند چشم خود را از نگاه کردن به زن نامحرم ، حق‌تعالی محشور فرماید او را روز قیامت در حالی که میخ دوز کرده باشند او را به میخ‌های آتشی ، تا حق‌تعالی حکم فرماید ما بین مردم ، پس امر شود که او را ببرند به [سوی] آتش .(226)
پنجم : و نیز از آنحضرت - صلوات اللَّه علیه و آله - روایت کرده که فرمود : شارب الخمر محشور می‌شود روز قیامت در حالی که رویش سیاه ، و چشمهایش کبود باشد ، و مایل و کج شده باشد کُنج دهانش ، و جاری باشد آب دهانش ، و بیرون کرده باشد زبانش را از قفایش .(227)
و در علم الیقین محدّث فیض است که روایت شده در [حدیث] صحیح که شارب الخمر محشور می‌شود روز قیامت در حالیکه کوزه [ای] در گردنش است و قَدَح در دستش و بویش گندیده‌تر است از هر مرداری که بر روی زمین است ، لعنت می‌کند او را هر که می‌گذرد بر او از خلایق .
ششم : شیخ صدوق از حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم روایت کرده که فرمود : روز قیامت شخص دو رو می‌آید در حالی که بیرون کرده زبانش را از قفای خود ، و یک زبان دیگر است برای او که بیرون آورده از پیش رو در حالی که شعله می‌کشند از آتش تا افروخته کند جسد او را . پس گفته شود این است آن کسی که در دنیا دو رو و دو زبان بوده و به این ، روز قیامت شناخته می‌شود .(228)
و بدانکه چیزهایی که نافع است برای این موقف ، بسیار است و ما به چند چیز از آن اشاره می‌کنیم .
اول :در حدیثی وارد شده که هر که تشییع کند جنازه [ای را ، حق‌تعالی موکّل فرماید به او ملائکه‌ای که با ایشان باشد رایاتی [پرچم‌هایی  ، تشییع کنند او را از قبرش تا محشرش .(229)
دوم : شیخ صدوق از حضرت صادق‌علیه السلام روایت کرده که هر که برطرف کند از مؤمنی اندوهی ، حق‌تعالی برطرف کند از او اندوه‌های آخرت را و بیرون آید از قبر خود در حالی که دلش خنک و سرد باشد .(230)
سوم : شیخ کلینی و صدوق از سدیر صیرفی روایت کرده‌اند در خبری طولانی که گفت : حضرت صادق‌علیه السلام فرمود که چون حق‌تعالی مؤمن را از قبرش بیرون آورد ، بیرون شود با او مثالی یعنی قالب و کالبدی که پیش روی او باشد ، پس هر چه ببیند مؤمن ، هَولی از هولهای روز قیامت ، آن مثال به او گوید : اندوهناک مشو و مترس و مژده باد تو را به سرور و کرامت از حق‌تعالی و پیوسته او را بشارت دهد تا در مقام حساب . پس حق‌تعالی حساب کشد او را حساب آسانی و امر فرماید او را به بهشت ، و آن مثال در جلو او باشد . پس مؤمن به او گوید : خدا رحمت کند تو را ، خوب رفیقی بودی برای من . بیرون آمدی با من از قبر من و پیوسته بشارت دادی مرا به سرور و کرامت از حق‌تعالی تا دیدم من آن را . پس تو کیستی؟ گوید : من آن سرور و شادی هستم که داخل کردی بر برادر مؤمن خود در دنیا . حق‌تعالی خلق فرموده مرا از آن تا تو را بشارت دهم .(231)
چهارم :و نیز شیخ کلینی از حضرت صادق‌علیه السلام روایت کرده که فرمود : هر که برادر مؤمن خود را لباس زمستانی یا تابستانی بپوشاند ، حق است بر حق‌تعالی که او را از جامه‌های بهشت بپوشاند ، و آنکه بر او سختی‌های مرگ را آسان کند ، و بر او قبر او را گشاد کند و آنکه وقتی که از قبر خود بیرون آید ملائکه را به مژده ملاقات کند . یعنی ملائکه او را بشارت و مژده دهند و اشاره به همین است آیه شریفه :
«
وَ تَلَقّیهُمُ الْمَلائِکَةُ هذا یَوْمُکُمْ الَّذی کُنْتُم تُوعَدون»(232)(233)
فرشتگان با آنها ملاقات کرده و می‌گویند این همان روزی است که به آن وعده داده می‌شدید» .]
پنجم :سید [بن طاووس در کتاب اقبال روایت کرده از حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم که هر کسی که در ماه شعبان هزار مرتبه بگوید : «لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَ لا نَعْبُدُ اِلاَّ اِیَّاهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» بنویسد حق‌تعالی برای او عبادت هزار سال و محو کند از او گناه هزار سال ، و بیرون بیاید از قبرش روز قیامت و رویش درخشان باشد مانند ماه شب چهارده و از صِدّیقین نوشته شود .(234)
ششم : خواندن دعای جوشن کبیر در اول شهر [ماه رمضان است .(235)
خَتْمٌ ذِکْرُهُ حَتْمٌ
شایسته است که ما در اینجا یک چیزی که مناسب مقام است نقل کنیم . و این فصل را به آن ختم کنیم :
شیخ اَجلّ امین الدّین طبرسی‌رحمه الله در مجمع البیان نقل کرده از «بُراءِ بن عازب» که گفت : نشسته بود معاذ بن جبل نزدیک حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم در منزل «اَبی اَیّوب اَنصاری» ، پس مُعاذ گفت : یا رسول اللَّه خبر ده از قول حق‌تعالی :
«
یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ اَفْواجاً(236) - [الی آخر] الآیات - »
«
روزی که دمیده شود در صور پس بیایید شما فوج فوج»
حضرت فرمود : ای مُعاذ سؤال کردی از امر عظیمی! پس رها کرد چشمهای خود را .(237)
پس فرمود : محشور شوند ده صِنف از امّتِ من مُتَفرّق و پراکنده ، که خداوند جدا کرده باشد ایشان را از مسلمانان ، و تغییر داده باشد صورت‌شان را به این صورت‌ها :
اول : بعضی [به صورت بوزینه باشند .
دوم : بعضی بر صورت خوک‌ها [باشند]  .
سوم : بعضی نگونسار باشند ، به این طریق که پاهایشان از بالا و صورت‌هایشان از زیر و بکِشند ایشان را به صورت‌ها به محشر .
چهارم : بعضی کور باشند که رفت و آمد کنند .
پنجم : بعضی کَران و گُنگان باشند که چیز [ی فهم نکنند .
ششم :بعضی بمکند زبان‌های‌شان را ، پس روان باشد چرک از دهان‌شان عوض آب دهان‌شان به نحوی که پلید شمرند ایشان را اشخاصی که در قیامت جمع شده‌اند .
هفتم : بعضی بریده باشد دستها و پاهایشان .
هشتم : بعضی آویخته باشند به تنه‌های درخت آتشی .
نهم : بعضی گندیده‌تر باشند از مردار .
دهم : بعضی پوشیده باشند جُبِّه‌های تمام و دراز از قَطران(238) که تمام اندام ایشان را گرفته باشد و چسبیده باشد به پوستهای ایشان .
پس آنهایی که به صورت بوزینه‌اند ایشان اشخاصی هستند که سخن‌چینی و نمّامی می‌کنند .
و آنهایی که به صورت خوک‌ها باشند ایشانند اهل سُحْت ، یعنی کسب‌های حرام مثل رشوه .
و اما آنان که نگونسارند ، پس خورندگان ربا می‌باشند .
و آنان که کورند ، کسانی هستند که به جَوْر [و ظلم حکم می‌کنند .
و آنان که کر و گُنْگ می‌باشند ، اشخاصی هستند که به عملهای خود عُجْب می‌کنند .
و آنان که می‌مکند زبان‌هایشان را ، علما و قاضیانند که اعمال‌شان مخالف است با اقوال‌شان .
و آنان که دستها و پاهای‌شان بریده است ، کسانی باشند که اذیّت می‌کنند همسایگان را .
و آنان که به دار آتشی آویخته شده‌اند ، کسانی هستند که سعایت و سخن‌چینی می‌کنند برای مردم نزد سلطان .
و آنان که گندیده‌ترند از مردار ، اشخاصی هستند که بهره می‌برند از شهوات و لذات ، و منع می‌کنند حقِّ خدا را که در اموال‌شان است .
و آنان که پوشیده‌اند جُبِّه‌ها [ا] ی از قطران ، پس ایشانند اهل فخر و کِبْر .(239)



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - سه شنبه 94 تیر 3 ساعت ساعت 10:38 عصر


فصل چهارم قیامت

فصل چهارم قیامت‌ 

یکی از منازل هولناک آخرت ، قیامت است که هَولش عظیم ، بلکه از هر هَولی ، اعظم و فَزَعش فَزَع اکبر است و حق تعالی در وصف آن فرموده :
« . . .
ثَقُلَتْ فِی السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ لا تَأتیکُمْ اِلاّ بَغتَةً . . .»(184)؛
« . . .
سنگین و گران و عظیم است قیامت از حِیثِ شدائد و هَولهای او در آسمانها و زمین ، یعنی بر اهل آنها از ملائکه و جِنّ و اِنس ، نیاید شما را مگر ناگهان . . .»
قُطبِ راوندی از حضرت صادق‌علیه السلام روایت کرده که حضرت عیسی‌علیه السلام از جبرئیل‌علیه السلام پرسید : کِی قیامت برپا خواهد شد؟ جبرئیل چون اسم قیامت شنید لرزه گرفت او را ، به حدّی که افتاد [و] غَشّ کرد . پس چون به حال آمد گفت یا رُوحَ اللَّه ، نیست مسئولِ به امرِ قیامت ، اعلمِ از سائل ، پس آیه شریفه را که ذکر شد خواند(185) .
و شیخ جلیل علی بن ابراهیم قمّی‌رحمه الله از حضرت امام محمد باقرعلیه السلام روایت کرده که وقتی حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم نشسته بود و جبرئیل‌علیه السلام نزد آن حضرت بود که ناگاه نظر جبرئیل‌علیه السلام به جانب آسمان افتاد ، پس رنگش تغییر کرد از ترس به حدّی که مانند زعفران شد . پس خود را چسبانید به رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم و به آن حضرت پناه برد .
پس حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم نظر افکند به آنجا که جبرئیل نظرش افتاده بود ، دید مَلَکی را که پرکرده مشرق و مغرب را که گویا قاب زمین است . پس آن مَلَک رو کرد به پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم و گفت یا محمدصلی الله علیه وآله وسلم ، من رسول خدایم به سوی تو که تو را مُخَیَّر سازم که پادشاه باشی و رسول ، بهتر است به سوی تو؛ یابنده باشی و رسول؟
پس حضرت التفات کرد به سوی جبرئیل ، دید رنگش به حال اول برگشته و به حال آمده .
جبرئیل عرض کرد : بلکه اختیار کنید که بنده و رسول باشید .
پس پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم گفت : می‌خواهم بنده و رسول باشم . پس آن مَلَک پای راست را بلند کرد و گذاشت در میان آسمان دنیا و پای چپ را بلند کرد و گذاشت در آسمان دوم ، بعد از آن پای راست را گذاشت در آسمان سوم . به همین نحو رفت تا آسمان هفتم . هر آسمانی را یک گام خود کرد ، و هر چه بالا رفت کوچک شد تا آنکه به اندازه مرغ کوچکی شد .
پس حضرت رو به جبرئیل کرد و فرمود : همانا من مشاهده کردم از تو ترس شدیدی و ندیدم چیزی را که مرا بیشتر ترسانیده باشد از تغییر کردن رنگ تو! جبرئیل گفت : یا رسول اللَّه! مرا ملامت مفرما . آیا دانستید که این مَلَک کی بود؟ این اسرافیل «حاجِبُ الرّبّ» بود و از زمانیکه حق تعالی آسمان‌ها و زمین را خلق فرموده از مکان خود پایین نیامده(186) . چون من او را دیدم که به سوی زمین می‌آید ، گمان کردم که آمده است برای برپا کردن قیامت ، پس از ترس قیامت رنگم چنان تغییر کرد که مشاهده فرمودید .
پس چون دیدم که برای امر قیامت نیامده ، بلکه حق تعالی چون شما را برگزیده به جهت بزرگی شما ، او را به نزد شما فرستاده ، رنگم به حال اوّل آمد و نَفَسم به سوی من برگشت . - الخبر - (187) .
و در روایتی است که نیست مَلَکِ مُقَرّبی و نه آسمانی و نه زمینی و نه بادی و نه کوهی و نه صحرایی و نه دریایی مگر آنکه بترسند از روز جمعه برای آنکه قیامت برپا می‌شود در آن(188) .
فقیر گوید شاید ترسیدن آسمان و زمین و سایر اشیاء که ذکر شد ، ترسیدن اهل آنها و مُوَکّلینِ آنها باشد ، چنانکه مفسّرین در معنی آیه «ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَالْاَرْضِ»(189) گفته‌اند .
و روایت شده که چون حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم قیامت را ذکر می‌نمود ، شدید می‌شد صوت آن حضرت ، و سرخ می‌شد رخسار آن جناب(190) .
و «شیخ مفید» در «ارشاد» نقل کرده که چون حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم از غَزوِه «تبوک» به مدینه مراجعت فرمود ، رسید به خدمت آن حضرت «عَمرو بنِ مَعدیکَرَب» ، حضرت به او فرمود : اسلام بیاور ای عمرو! تا خدا تو را ایمن گرداند از فَزَعِ اکبر ، یعنی ترسی که بزرگترین ترسهاست . عمرو گفت : ای محمدصلی الله علیه وآله وسلم فَزَعِ اکبر کدام است؟ من کسی هستم که ترس بر من وارد نمی‌شود .
مؤلف گوید که از این کلام معلوم می‌شود دلیری و قوّت قلب عمرو . نقل شده که او از شَجْعان نامی روزگار بوده و فُتوح عَجَم ، بسیاری از آن بر دست او واقع شده ، و شمشیر او «صَمْصامه» معروف بود ، و وقتی با او [شمشیر] به یک ضربت ، تمام قوائم شتر را از هم جدا کرد(191) . و عمر بن الخطّاب در زمان خلافت خود از او خواهش کرد که آن شمشیر را نشان او دهد ، عمرو آنرا حاضر کرد . عمر آنرا کشید و بر محلّی زد که تیزی او را امتحان کند ابداً اثر نکرد . عمر او را دور افکند و گفت : این چیزی نیست . عمرو گفت :ای امیر! شما از من شمشیر طلبیدید نه بازویی که آن شمشیر را می‌زد(192) . عمر از سخن عمرو بَدَش آمد و او را عتاب کرد و به قولی او را بزد(193) .
و بِالْجُمله چون عمرو گفت من از فَزَعِ اکبر نمی‌ترسم ، حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم فرمود : ای عمرو! چنین نیست که گمان کرده‌ای . همانا صیحه‌ای زده شود بر مردم یک صیحه‌ای که باقی نماند میّتی مگر آنکه زنده شود و نماند زنده [ای] مگر آنکه بمیرد ، مگر آنهائی که خدا خواسته نمیرند . پس یک صیحه دیگر برایشان زده شود که تمامی زنده شوند و صف بکشند ، و آسمان شکافته شود و کوهها متلاشی و پراکنده شود ، و پاره‌ها از آتش جهنم جدا شود مانند کوهها و افکنده شود . پس نماند صاحب روحی مگر آنکه دلش کنده شود و گناهش را یاد کند و مشغول به خود شود مگر کسانی که خدا خواسته باشد . پس کجایی تو ای عمرو از این؟ عمرو گفت : همانا من می‌شنوم امری را که عظیم و بزرگ است(194) .
پس ایمان آورد به خدا و رسول [صلی الله علیه وآله وسلم با قوم خود .
و بالجمله روایات در این باب بسیار است که از همگی استفاده میشود که هول قیامت هول بسیار بزرگست و به حدّی قیامت هولناک است که اموات و مردگان در عالم برزخ و قبر نیز هَوْل و وحشت آن را دارند به نحوی که بعضی از مردگان که به دعای اولیاء خدا زنده شدند دیده شدند که موهای‌شان تمام سفید بوده .سبب سپیدی موی آنها را پرسیدند ، گفتند : ما را وقتی که امر کردند به زنده شدن ، گمان کردیم که قیامت برپا شده و از وحشت و هَولِ قیامت تمامی موهای ما سپید شد .
اینک ما در اینجا ذکر می‌کنیم بعض [ی چیزهایی را که سبب تَخَلُّص از شدائدِ قیامت و ایمنی از فَزَعِ اکبر خواهد بود و آنها ده امر است :
اول : روایت شده که هر که بخواند سوره «یوسف‌علیه السلام» را در هر روز یا در هر شب ، روز قیامت که مبعوث شود جمالش مانند جمال یوسف‌علیه السلام باشد ، و نرسد به او فَزَع و ترسی [در] روز قیامت(195) .
و از حضرت امام محمد باقرعلیه السلام مرویست که هر که بخواند سوره «دُخان» را در نمازهای فریضه و نافله ، حق‌تعالی او را مبعوث فرماید در جمله آنهایی که ایمن و بی‌ترسند(196) .
و از حضرت امام جعفر صادق‌علیه السلام مَرْوِی است که هر که بخواند سوره «اَحقاف» را در هر شب یا در هر جمعه ، نرسد به او ترسی در دنیا ، و ایمن گرداند حق‌تعالی او را از ترس روز قیامت(197) .
و نیز از آن حضرت منقول است که هر که بخواند سوره «وَالعَصر» را در نمازهای نافله خود ، مبعوث شود روز قیامت با صورت سفید و روشن ، و دهانش به خنده گشوده باشد و چشمش روشن باشد تا داخل بهشت شود(198) .
دوم : شیخ کلینی از حضرت امام جعفر صادق‌علیه السلام نقل کرده که حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم فرمود : هر که احترام و تعظیم کند کسی را که در اسلام موی خود را سپید کرده باشد ، ایمن گرداند حق‌تعالی او را از فَزَع و ترس روز قیامت(199) .
سوم :و نیز از آن حضرت روایت کرده که فرمود : هر که بمیرد در راه مکه خواه در وقت رفتن باشد یا در وقت برگشتن ، ایمن و بی‌ترس گردد از فَزَعِ اکبر ، یعنی ترس بزرگ روز قیامت(200) .
و شیخ صدوق از آن حضرت روایت کرده که فرمود :هر که بمیرد در یکی از دو حَرَم ، یعنی حرم مکّه و حرم مدینه - زادَهُمَا اللَّهُ شَرَفاً وَ تَعْظیماً - خداوند مبعوث فرماید او را از جمله آنهایی که ایمن و بی‌ترسند(201) .
چهارم : شیخ کلینی از حضرت صادق‌علیه السلام روایت کرده که فرمود : هر که دفن شود در حرم - یعنی حرم مکه معظّمه - ایمن شود از فَزَعِ اکبر(202) .
پنجم : شیخ صدوق از حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده که هر که پیش آید او را فاحشه(203) یا شهوتی ، پس اجتناب کند از آن به جهت ترس از خداوند - عَزَّوَجَلّ - حق تَعالی حرام فرماید بر او آتش جهنّم را ، و ایمن گرداند او را از ترس بزرگ روز قیامت(204) .
ششم :و نیز از آن حضرت روایت کرده که فرمود : هر که دشمن گیرد نفس خود را - نه مردم را - ایمن گرداند حق‌تعالی او را از ترس روز قیامت(205) .
هفتم : شیخ اجل علیّ بن ابراهیم قمّی از حضرت امام محمّد باقرعلیه السلام روایت کرده که هر که فرو خورد خشم خود را و حال آنکه ممکن باشد او را که جاری کند و روان گرداند آنرا ، پر کند خداوند دل او را از امن و ایمان روز قیامت(206) .
هشتم : حق تعالی در سوره نمل فرمود :
«
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»؛
«
هر که آورد در روز قیامت حسنه را پس از برای او است بهتر از آن و ایشان از فَزَع آن روز ایمنند»(207) .
از حضرت امیرالمؤمنین‌علیه السلام روایت شده که فرمود : «حَسَنه» در این آیه ، معرفت و ولایت و محبّت ما اهل‌بیت است(208) .
نهم :شیخ صدوق از حضرت صادق‌علیه السلام روایت کرده که فرمود : هر که اعانت کند برادر مؤمن اندوهگین [تشنه را از توانایی خود ، و آسایش دهد او را از غم و اندوهش ، یا یاری کند او را بر قضاء حاجتش ، برای او باشد از حق تعالی هفتاد و دو رحمت که یکی از آنها را حق‌تعالی در دنیا به او مرحمت فرماید که اصلاح کند به او ، أمر معاشش را ، و ذخیره نماید هفتاد و یک رحمت دیگر را برای ترسها و هولهای روز قیامت او(209) .
مؤلّف گوید که در خصوص قضاءِ حوائجِ برادران دینی روایات بسیار نقل شده . از جمله از حضرت امام محمّد باقرعلیه السلام مَرْوِی است که کسیکه برود پی حاجت برادر مسلمان خود ، حق‌تعالی او را در سایه هفتاد و پنج هزار فرشته درآورد ، و برندارد قدمی مگر آنکه بنویسد برای او حسنه‌ای ، و محو فرماید از او سیّئه‌ای ، و بالا بَرَد برای او درجه‌ای ، و چون فارغ شود از حاجت او ، بنویسد برای او اجر کسیکه حجّه و عمره‌ای بجا آورده باشد(210) .
و از حضرت صادق‌علیه السلام منقول است که قضاء حاجت مرد مؤمنی افضل است از حَجِّه [یعنی یک حج و حجّه و حجّه و شمرد تا ده حج(211) .
و روایت شده که در بنی اسرائیل هرگاه عابدی به نهایت عبادت می‌رسید اختیار می‌کرد از همه عبادات ، کوشش و سعی کردن در حاجتهای مردم را(212) .
و شیخ جلیل ، «شاذان بن جبرئیل قمی» روایت کرده از حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم که در شب معراج این کلمات را دید که بر در دوم بهشت نوشته شده : «لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسوُلُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ» از برای هر چیز حیله‌ایست(213) و حیله سرورِ در آخرت چهار خصلت است : دست مالیدن بر سر یتیمان ، و مهربانی کردن بر بیوه زنان ، و رفتن پیِ حاجتِ مؤمنان ، و تعهّد و پرستاری از فقیران و مسکینان(214) . . . الی غَیرِ ذلِک .
لهذا علما و بزرگان دین خیلی اهتمام در قضاء حوائج مؤمنین داشتند و حکایاتی از ایشان در این باب نقل شده که جای نقلش نیست .
دهم :شیخ کلینی از حضرت امام رضاعلیه السلام نقل کرده که هر که بیاید نزد قبر برادر خود و بگذارد دست خود را بر قبر و بخواند : «اِنَّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْر» را هفت مرتبه ، ایمن گردد روز فَزَعِ اکبر(215) .
مؤلف گوید که در روایت دیگر است که رو به قبله کند و دست بگذارد روی قبر .
و این ایمن بودن از ترس بزرگ روز قیامت ، ممکن است برای خواننده باشد چنانچه ظاهر خبر است ، و مُحتَمَل است برای میّت باشد چنانچه از بعضی روایات ظاهر می‌شود .
و این فقیر دیدم در مجموعه‌ای که شیخ اجلّ افقه ، ابو عبداللَّه محمّد بنِ مکّیِ عامِلی معروف به شیخ شهید ، به زیارت قبر استاد خود شیخِ اجلِّ عالم ، فَخرُ المُحَقِّقین ، نَجلِ آیة اللَّه ، علامه حلّی - رِضوانُ اللَّه عَلَیهِم اَجمَعین - آمد و گفت : نقل می‌کنم از صاحب این قبر و او نقل کرد از والدِ ماجدش به سند خود از امام رضاعلیه السلام که هرکه زیارت کند قبر برادر مؤمن خود را و بخواند نزد او سوره «قَدر» را و بگوید :
«
اَللَّهمَّ جافِ الْاَرْضَ عَنْ جُنُوبِهِمْ وَ صاعِدْ اِلَیْکَ اَرْواحَهُمْ وَ زِدْهُمْ مِنْکَ رِضْواناً وَ اَسْکِنْ اِلَیْهِمْ مِنْ رَحْمَتِکَ ما تَصِلُ بِه وَحْدَتَهُمْ وَ تُونِسُ وَحْشَتَهُمْ ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَی‌ءٍ قَدیرٌ»
ایمن شود از فَزَعِ اکبر ، خواننده و میّت(216) .
مؤلف گوید که قبر فَخرُ المُحَقِّقین - بنابر آنچه از کلام مجلسیِ اول در شرح فقیه ظاهر می‌شود - در نجف اشرف است و شاید نزدیک قبر والدش علّامه‌رحمه الله در ایوان مطهر باشد .



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - سه شنبه 94 تیر 3 ساعت ساعت 10:20 عصر


حکایت

حکایت‌ 

و نیز در دارالسّلام است که شیخ أجلِّ أورع ، آقای حاج ملا علی از والد ماجدش جناب حاج میرزا خلیل تهرانی‌رحمه الله نقل فرموده که من در کربلای مُعَلّی بودم و مادرم در تهران .
پس شبی در خواب دیدم که مادرم نزد من آمد و گفت ای پسر! من مُردم و مرا آوردند به سوی تو و بینی مرا شکستند . پس من ترسان از خواب برخاستم و از این خواب چندی گذشت که کاغذی آمد از بعضی اِخوان که نوشته بود : «والده‌ات وفات کرد ، جنازه‌اش را به نزد شما فرستادیم» .
چون جنازه‌کِشها آمدند گفتند : جنازه والده شما را در کاروانسرای نزدیک ذِی الکِفل گذاشتیم ، چون گمان کردیم که شما در نجف اشرف می‌باشید . پس من صِدقِ خواب را فهمیدم و لکن مُتَحیّر ماندم در معنای کلام آن مرحومه که گفته بود : بینی‌ام را شکستند! تا اینکه جنازه‌اش را آوردند .
کفن را از روی او گشودم دیدم بینی او شکسته شده ، سبب آن را از حاملین آن پرسیدم ، گفتند : ما سببش را نمی‌دانیم جز آنکه در یکی از کاروانسراها تابوت آن مرحومه را روی تابوتهای دیگر گذاشته بودیم ، مالها با هم لگدکاری کردند ، لگد زدند و جنازه را افکندند به زمین ، شاید در آن وقت این آسیب به آن مرحومه رسیده ، دیگر غیر از این ما سببی برای آن نمی‌دانیم .
پس من جنازه مادرم را آوردم حرم جناب ابوالفضل‌علیه السلام و مقابل آن جناب گذاشتم و عرض کردم ، ای ابوالفضل! مادر من نماز و روزه‌اش را نیکو به جا نیاورده ، ألحال دخیل تو است پس برطرف کن از او اذیّت و عذاب را ، و بر من است به ضمانت تو ای سیّد من ، که پنجاه سال برای او روزه و نماز بدهم .
پس او را دفن کردم و در دادن نماز و روزه برای او مسامحه شد . و مدتی گذشت که شبی در خواب دیدم که شور و غوغائی بر در خانه من است . از خانه بیرون شدم ببینم چیست؟ دیدم مادرم را بر درختی بسته‌اند و تازیانه بر او می‌زنند . گفتم :برای چه او را می‌زنید ، چه گناهی کرده؟ گفتند : ما از جانب حضرت ابوالفضل مأموریم که او را بزنیم تا فلان مبلغ پول بدهد . من داخل خانه شدم و آن پولی که طلب می‌کردند آوردم ، به ایشان دادم و مادرم را از درخت باز کردم و به منزل بردم و مشغول به خدمت او شدم .
پس چون بیدار شدم حساب کردم آن مقدار پولی را که در خواب از من گرفتند موافق بود با پول پنجاه سال عبادت ، پس من آن مبلغ را برداشتم و بردم خدمت سیّدِ أجَلّ آمیرزا سید علی ، صاحب کتاب «ریاض» - رضوان اللَّه [تعالی علیه - و گفتم : این پولِ پنجاه سال عبادت است ، مُستَدعِیَم لطف فرموده برای مادرم بدهید(178) .
قالَ شَیخُنَا الاَجَلّ ، صاحِبُ دارِ السَّلامِ - اَحَلَّهُ اللَّهُ دارَ السَّلامِ - : وَ فی هذِهِ الرُّؤْیا - مِنْ عِظَمِ الْاَمْرِ وَ خَطَرِ الْعاقِبَةِ وَ عَدَمِ جَوازِ التَّهاوُنِ بِما عاهَدَ اللَّهَ عَلی نَفْسِهِ وَ عُلُوِّ مَقامِ اَوْلِیائِهِ الُْمخْبِتینَ - ما لا یَخْفی عَلی مَنْ تَاَمَّلَها بِعَیْنِ الْبَصیرَةِ وَ نَظَرِ الْاِعْتِبار .



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - سه شنبه 94 تیر 3 ساعت ساعت 1:35 صبح


حکایت

حکایت‌ 

از «أربَعینِیّاتِ» عالم فاضل و عارف کامل ، قاضی سعید قمّی‌رحمه الله نقل شده که فرموده : به ما رسیده از کسی که ثِقه و محلِّ اعتماد است از استاد اساتیدِ ما ، شیخ بهاء المِلّة و الدّین العامِلی قدس سره ، که روزی رفت به زیارت بعض [ی ارباب حال که در مقبره‌ای از مقابر اصفهان مَأْوی گُزیده بود . آن شخص عارف به شیخ گفت : من در این قبرستان قبل از این روز امر غریبی مشاهده کردم ، و آن امر این است که دیدم جماعتی جنازه‌ای را آوردند در این قبرستان دفن کردند در فلان موضع و رفتند . پس چون ساعتی گذشت بوی خوشی شنیدم که از بوهای این نَشأَه نبود . مُتحیّر ماندم . به راست و چپِ خود نظر کردم تا بدانم که این بوی خوش از کجا آمد که ناگاه دیدم جوان خوش صورتی در لباس ملوک است می‌رود نزد آن قبر ، پس رفت تا رسید به آن قبر .
من تعجب بسیار کردم از آمدن او نزد آن قبر ، پس چون نشست نزد آن قبر ، دیدم مفقود شد ، گویا داخل در قبر شد .
پس از این واقعه زمانی نگذشت که ناگاه بوی خبیثی شنیدم که از هر بوی بدی پلیدتر بود ، پس نگاه کردم دیدم سگی می‌رود بر اثر آن جوان ، تا رسید به آن قبر و پنهان شد .
پس من در تعجّب شدم و در حال تعجب بودم که ناگاه آن جوان بیرون آمد بد حال و بد هیئت ، با بدن مجروح و از همان راهی که آمده بود برگشت .
من عقب او رفتم واز او خواهش کردم که حقیقت حال را برای من بگوید . گفت : من عمل صالح این میّت بودم و مأمور بودم که در قبر با او باشم ، که ناگاه این سگی که دیدی آمد و او عمل غیر صالح او بود . من خواستم او را از قبر بیرون کنم تا وفا کنم به حقِّ صُحبت او ، آن سگ مرا دندان گرفت و گوشت مرا کند و مرا مجروح کرد چنانچه می‌بینی ، و مرا نگذاشت که با او باشم ، دیگر نتوانستم در قبر او بمانم ، بیرون آمدم و او را گذاشتم .
چون عارفِ مُکاشِف ، این حکایت را برای شیخ نقل کرد شیخ فرمود : راست گفتی ،
«
فَنَحْنُ قائِلُونَ بِتجَسُّدِ الْاَعْمالِ و تَصَوُّرِها بِالصُّورةِ الْمُناسَبَةِ بِحَسَبِ الْاَحْوال»
ما به تجسّم اعمال و صورت یافتن آن به صورت مناسب با حالات معتقد و قائلیم» .]
مؤلف گوید که تصدیق می‌کند این حکایت را ، این خبر که «شیخ صدوق» در اول «اَمالی» روایات کرده و مُلَخّصَش آنست که «قِیْس بن عاصم مِنقَری» با جماعتی از بنی تمیم خدمت حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم رسیدند و از آن حضرت موعظه نافعه خواستند ، آن حضرت ایشان را موعظه فرمود به کلمات خویش ، از جمله فرمود : ای قیس چاره‌ای نیست از برای تو از قرینی که دفن شود با تو ، و او زنده است و دفن می‌شوی تو با او و تو مرده‌ای ، پس اگر او کریم باشد گرامی خواهد داشت تو را ، و اگر لئیم باشد وا خواهد گذاشت تو را ، و محشور نخواهی شد مگر با او ، و مبعوث نشوی مگر با او ، و سؤال کرده نخواهی شد مگر از او ، پس قرار مده آن را مگر صالح ، زیرا که اگر صالح باشد اُنس خواهی گرفت با او و اگر فاسد باشد وحشت نخواهی نمود مگر از او ، و او عملِ تو است .
قیس عرض کرد : یا نَبِیَّ اللَّه! دوست داشتم که این موعظه به نظم آورده شود تا ما افتخار کنیم به آن بر هر که نزدیک ماست از عرب و هم آن را ذخیره می‌کردیم . آن جناب فرستاد حسّان بن ثابت - شاعر - را حاضر کنند که به نظم آورد آن را . صَلصالِ بنِ دَلهَمس حاضر بود و به نظم درآورد آن را ، پیش از آنکه حَسّان بیاید و گفت :
تَخَیَّرْ خَلیطاً مِنْ فِعالِکَ اِنَّما
قَرینُ الْفَتی فِی الْقَبْرِ ما کانَ یَفْعَلُ
وَ لابُدَّ بَعدَ الْمَوتِ مِنْ اَنْ تُعِدَّهُ
لِیَوْمٍ یُنادَی الْمَرْءُ فیهِ فَیُقْبِلُ
فاِن کنتَ مشغُولاً بِشَیْ‌ءٍ فَلا تَکُنْ
بِغَیْرِ الَّذی یَرْضی بِهِ اللَّهُ تَشْغَلُ
فَلَنْ یَصْحَبَ الْاِنْسانَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِه
وَ مِنْ قَبْلِه اِلاَّ الّذی کانَ یَعْمَلُ
اَلا اِنَّمَا الاِنْسانُ ضَیفٌ لِاَهْلِه
یُقیمُ قَلیلاً بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَرْحَلُ
[
از کارهای خود ، دوستی انتخاب کن . همانا همنشین شخص در قبر عمل اوست و چاره‌ای نیست پس از مرگ از اینکه آماده کنی آن را برای روزی که انسان را ندا می‌کنند و او می‌آید . اگر به کاری مشغول هستی جز به آنچه خشنودی خدا در آن است مشغول نباش . هرگز پس از مرگ و قبل از آن جز عملِ انسان ، مُصاحِبِ او نخواهد بود ، آگاه باش انسان مهمان خویشان خود است و مدتی کم بین آنها مانده سپس کوچ می‌کند(182) .]
شیخ صدوق‌رحمه الله از حضرت صادق‌علیه السلام روایت کرده که حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم فرمود : حضرت عیسی بن مریم‌علیه السلام گذشت به قبری که صاحب آن قبر را عذاب می‌کردند ، پس از یکسال ، دیگر باره حضرت عیسی از آنجا عبور کرد ، دید عذاب از صاحب آن قبر برداشته شده . پس گفت : ای پروردگار من! من گذشتم به این قبر در سال گذشته ، دیدم صاحبش در عذاب بود و امسال که بر او گذشتم می‌بینم عذاب از او برداشته شده؟ پس وحی رسید به عیسی‌علیه السلام که یا روح اللَّه! از برای صاحب این قبر فرزند صالحی بود که به حدّ بلوغ رسید ، پس راهی را اصلاح و درست کرد و یتیمی را پناه و جای داد ، پس من آمرزیدم او را به سبب این عمل که فرزندش بجا آورد .(183)



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - سه شنبه 94 تیر 3 ساعت ساعت 1:35 صبح


حکایت

حکایت‌ 

و نیز آن بزرگوار از والد صالح خود نقل فرموده که در تهران ، در یکی از حمام‌ها ، در سر حمّام آن خادمی بود - که او را پادو می‌گوییم - و او نماز و روزه به جا نمی‌آورد . روزی آمد نزدِ یکی از معمارها و گفت می‌خواهم برای من حمامی بنا کنی . معمار گفت تو از کجا پول می‌آوری؟ گفت تو چه کار داری پول بگیر و حمام بساز ، پس آن معمار حمامی برای او ساخت معروف به اسم او - و اسمش علی طالب بود - .
مرحوم حاج ملا خلیل می‌گوید که من وقتی در نجف اشرف بودم که خواب دیدم علی طالب آمد به نجف اشرف در وادی‌السلام ، پس من تعجب کردم و گفتم : تو چگونه به این مکانِ شریف آمدی و حال آنکه تو نه نماز می‌کردی و نه روزه می‌گرفتی؟ گفت : ای فلان! من مُردم و مرا گرفتند با غُل و زنجیرها که ببرند به سوی عذاب ، که حاج ملا محمد کرمانشاهی - جَزاهُ اللَّهُ خَیْراً - فلانی را نائب گرفت برای من که حج بجا آورد ، و فلانی را اجیر کرد برای روزه و نماز من ، و از برای من زکاة و مظالم داد به فلانی و فلان ، و چیزی بر ذمه من نگذاشت مگر آنکه ادا کرد و مرا از عذاب خلاص نمود .خداوندِ تعالی جزایِ خیر به او دهد .
پس من ترسان از خواب بیدار شدم و تعجّب داشتم از آن خواب ، تا آنکه بعد از مدّتی جماعتی از تهران آمدند احوال علی طالب را از ایشان پرسیدم ، پس مرا خبر دادند به همان نحو که در خواب دیده بودم حتّی اشخاصی که نائب شده بودند برای حج و نماز و روزه او مطابق بودند با آنچه در خواب به من گفته بود و نام برده بود . پس من تعجب کردم از صِدقِ رؤیای خود و مطابق بودنش با واقع!(179) .
مخفی نماند که این خواب تصدیق می‌کند اخباری را که وارد شده که ثواب روزه و نماز و حجّ و سایر خیرات به میّت می‌رسد ، و آنکه گاهی که مرده در تنگی و شدّت است به واسطه آن اعمال فَرَجی برای او حاصل می‌شود . و نیز تصدیق می‌کند اخباری را که فرمودند : هیچ مؤمنی نیست که در شرق و غرب عالم بمیرد مگر آنکه روحش را به وادی السّلام می‌برند(180) . و در بعض اخبار است که گویا می‌بینیم ایشان را که حلقه حلقه نشسته‌اند و با هم حدیث می‌گویند ،(181) و حاج ملا محمد کرمانشاهیِ مذکور از علمایِ اخیار و صلحا [ی ابرار تهران بوده .



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - سه شنبه 94 تیر 3 ساعت ساعت 1:35 صبح


حکایت

حکایت‌ 

شیخ ما ثقة الاسلام نوری - عَطَّرَ اللَّهُ مَرْقَدَه - در «دارُ السَّلام» نقل فرموده که حدیث کرد مرا سید فاضل مُؤَیّد ، [فاضلِ ارشدِ ورعِ عالمِ تقی ، امیر سید علی بن عالِم جلیل و فقیه نبیل ، قدوه ارباب تحقیق ، وَ مَنْ یُشَدُّ الرَّواحِلُ اِلَیْهِ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ ، اَلْمُبَرَّءُ مِنْ کُلِ شَیْنٍ وَ دَرَنٍ ، الامیر سید حسن الحسینی الاصفهانی - اَلْبَسَهُ اللَّهُ حُلَلَ الْاَمانِ وَ حَشَرَهُ مَعَ ساداتِ الْجِنانِ - ، گفت که چون علاّمه والدم وفات کرد من در نجف اشرف مقیم بودم و اشتغال به تحصیل علوم داشتم و امور آن مرحوم به دست بعض [ی] از اِخوانِ من بود ، و من به تفصیل ، علم به آن نداشتم ، و چون هفت ماه از وفات آن بزرگوار گذشت والده‌ام بر رحمت الهی پیوست . جنازه آن مرحومه را به نجف آوردند دفن کردند .
در یکی از روزها در خواب دیدم که گویا نشسته‌ام در اطاق سُکنای خودم که ناگاه مرحوم والدم وارد شد . من برخاستم و سلام کردم بر او ، پس نشست در صدر مجلس و نوازش کرد مرا در سؤال از من ، و بر من معلوم شد در آن وقت که او مرده است .
پس گفتم به او که شما در اصفهان وفات کردید چگونه شد که شما را در اینجا می‌بینم؟ فرمود : بلی ، لکن ما را بعد از وفات ، در نجف اشرف منزل دادند ، و مکان ما الآن در نجف است . گفتم : که والده نزد شما است؟ فرمود : نه .
وحشت کردم از آنکه گفت نه . فرمود : او نیز در نجف است لکن در مکان دیگر است . آنوقت فهمیدم وَجهَش آنست که پدرم عالِم است و محلّ عالِم بالاتر است از محلّ جاهل؛
پس سؤال کردم از حال آن مرحوم . فرمود : من در ضیق و تنگی بودم و الان الحمد للَّه حالم خوب است ، و از آن تنگی و شدّت ، گشایش و فَرَجی برای من حاصل شده .
من از روی تعجب گفتم که آیا شما هم در ضیق و شدّت واقع شدید؟ فرمود : «بلی ، حاج رضا پسر آقا بابا مشهور به نعلبند ، از من طلبی داشت ، از جهت طلب او حال من به بدی کشید» .
پس تعجب من زیاد شد و از خواب بیدار شدم با حال ترس و تعجّب ، و نوشتم صورت خواب را برای برادرم که وصیّ آن مرحوم بود ، و از او درخواست نمودم که بنویسد برای من که آیا حاج رضای مذکور طلب دارد از مرحوم والد یا نه؟
برادرم برای من نوشت که من در دفتری که اسامی طلبکاران بود مراجعه کردم هر چه تفحص کردم اسم این مرد در آنجا نبود .
من ثانیاً نوشتم که از خود آن شخص سؤال کند . برادرم بعد از آن برای من نوشت که من سؤال کردم از او ، گفت : بلی من هیجده تومان از آن مرحوم طلبکارم و غیر از خدا هیچکس مطّلع نیست بر آن ، و بعد از فوت ایشان از شما پرسیدم که اسم من در دفتر طلبکاران آن مرحوم هست؟ شما گفتید : نه . پس من با خود گفتم که اگر ادّعای طلب خود کنم قدرت بر اثبات آن ندارم؛ چون حجّت و بیّنه نداشتم و اعتمادم به آن مرحوم بود که در سیاهه [دفتر] خود ثبت می‌کند . معلوم شد که مسامحه نموده . پس من مأیوس از وصول طلب خود شدم و اظهار نکردم . پس من صورت خواب شما را برای او نقل کردم و خواستم که وجه او را بدهم ، گفت : من اِبراء کردم ذمّه او را به جهت خبر دادنش از طلب من(176) .



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - سه شنبه 94 تیر 3 ساعت ساعت 1:34 صبح


حکایت

حکایت‌ 

و نیز شیخ أجلّ ، محدّثِ متبحّر ، ثقة الاسلام نوری - نَوَّرَ اللَّهُ مَرقَدَه - در دارالسّلام نقل کرده از عالم فاضل ، صالحِ وَرِع تَقِیّ ، حاج ملا ابوالحسن مازندرانی که گفت : من دوستی داشتم از اهل فضل و تقوا ، مُسمّی به ملا جعفر ابن عالم صالح ملا محمد حسین طبرستانی از اهل قریه‌ای که آن را «تیلَک» گویند ، وقتی که طاعون عظیم آمد که تمام بلاد را گرفت ، اتفاق افتاد که جماعت بسیاری پیش از او وفات کردند در حالی که او را وصیّ خود قرار داده بودند و او بر حسب وصیّت آنها اموال ایشان را جمع نموده و هنوز به محل و مصرف نرسانده ، او نیز به طاعون هلاک شد و آن مالها ضایع شد و به مصارفی که باید برسد نرسید .
و چون حق‌تعالی بر من منت نهاد و روزی فرمود مرا زیارت عتبات عالیات و مجاورت قبر ابو عبد اللَّه الحسین‌علیه السلام ، شبی در کربلا در خواب دیدم که مردی در گردنش زنجیریست که آتش از آن شعله می‌کشد و دو طرف آن به دست دو نفر است و آن شخصی که زنجیر به گردنش است زبانش بلند است و آویخته شده تا سینه‌اش . چون مرا دید به قصد من نزدیک آمد چون نزدیک رسید دیدم رفیقم ملا جعفر است . تعجب کردم از حال او . خواست با من تکلم کند و اِستِغاثه نماید که آن دو شخص زنجیرش را کشیدند و او را از عقب برگردانیدند و نگذاشتند که تکم کند . ثانیاً ملا جعفر نزدیک من آمد و خواست حرف بزند ، او را کشیدند و نگذاشتند ، تا سه دفعه .
من از مشاهده آن حال و آن صورت هولناک سخت ترسیدم و صیحه عظیمی کشیدم و بیدار شدم و از صیحه من بیدار شد یک نفر از علماء که در نزدیک من خوابیده بود .
پس من قصه خواب را برای او نقل کردم . و اتفاقاً این وقتی را که من از خواب برخاستم وقت باز کردن درهای صحن مطهر و حرم شریف بود ، پس من به رفیقم گفتم : خوب است مُشَرَّف شویم به حرم و زیارت کنیم و استغفار کنیم برای ملا جعفر ، شاید حق‌تعالی بر او تَرَحُّم فرماید - اگر این خواب رؤیای صادقه باشد - .
پس حرم مشرّف شدیم و آنچه را که قصد داشتیم به عمل آوردیم و گذشت از این مطلب قریب بیست سال و برای من معلوم نشد از حال ملا جعفر چیزی ، و من به گمان خود چنان فهمیدم که این عذاب برای او به سبب تقصیر او شد در اموال مردم .
و بالجمله چون منّت نهاد حق‌تعالی بر من به زیارت خانه‌اش و از اعمال حج فارغ شدیم ، و مراجعت را به مدینه مشرفه موفق شدیم . مرا مرضی عارض شد سخت ، به حدّی که مرا بازداشت از حرکت و راه رفتن . پس من به رفقای خود التماس کردم که مرا شُست و شو دهید و لباسهایم را عوض کنید و مرا دوش گیرید و به روضه مطّهره حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم ببرید پیش از آنکه مرگ مرا دریابد .
پس رفقا به جا آوردند آنچه گفته بودم و چون داخل روضه مطهره شدم بیهوش افتادم و رفقا مرا گذاشتند و پی شغل خود رفتند .
چون به هوش آمدم ، مرا دوش گرفتند و بردند نزدیک شبکه ضریح مقدس تا زیارت کردم ، آنگاه مرا بردند به طرف پشت ، نزدیک بیت حضرت فاطمه زهرا - صلوات اللَّه علیها - که محل زیارت آن مظلومه است ، پس نشستم و زیارت کردم آن حضرت را ، و طلب شفا برای خود نمودم و به آن بی‌بی خطاب کردم که به ما رسیده از اخبار ، کثرت محبّت شما به فرزندت امام حسین‌علیه السلام و من مجاور قبر شریف آن حضرتم ، پس به حق آن بزرگوار شفای مرا از خداوند تعالی بخواهید .
پس به جانب حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم توجه کردم و آنچه حاجت داشتم عرض کردم ، از جمله طلب کردم شفاعت آن حضرت را برای جماعتی از رفقایم که وفات کرده بودند و اسمهای آنها را یک‌یک ذکر می‌کردم تا رسیدم به اسم ملا جعفر ، در این حال یادم آمد خوابی که از او دیده بودم ، حالم مُنقَلِب شد ، پس اِلحاح کردم در طلب مغفرت و سؤال شفاعت برای او ، و عرض کردم که من بیست سال پیش از این او را به حال بد دیدم و نمی‌دانم خوابم راست بوده یا از اضغاث احلام و خوابهای پریشان بوده ، به هر جهت آنچه ممکنم بود از تضرّع و دعا در حقّ او به جا آوردم .
پس در حال خود خِفَّتی دیدم ، برخاستم تنها بدون اعانت رفیق به منزل آمدم و مرضم به برکت حضرت زهرا - صلوات اللَّه علیها - برطرف شد و چون خواستیم از مدینه حرکت کنیم در اُحُد منزل کردیم ، و چون وارد اُحُد شدیم و زیارت کردیم شهداءِ آنجا را ، خوابیدم .
در خواب دیدم ملا جعفر رفیق خود را به هیئت خوبی ، جامه‌های بسیار سفید در تن دارد و عمامه‌ای با حَنَک بر سر دارد و عصایی در دست گرفته نزد من آمد و بر من سلام کرد و گفت : «مَرحَباً بِالاُخُوَّةِ وَ الصَّداقة» شایسته است که رفیق با رفیق خود چنین کند که تو با من کردی . من در این مدت در تنگی و بلا و شدت و محنت بودم ، پس تو از روضه مُطَهَّره بیرون نیامدی مگر آنکه خلاص کردی مرا از آن گرفتاریها و الان دو روز یا سه روز است که مرا فرستادند به حمام ، و پاکیزه کردند مرا از قذارات و کثافات ، و حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم این جامه‌ها را برای من فرستاده ، و حضرت صدیقه - صلوات اللَّه علیها - این عبا را برای من مرحمت فرموده ، و امر من - بِحَمدِ اللَّه - به خوبی و عافیت مُنجَر شد ، و من آمدم برای مشایعت تو و آنکه بشارت دهم تو را ، پس خوشحال باش که به سلامت برمی‌گردی به سوی اهل خود و آنها هم سالم می‌باشند . پس بیدار شدم شکر گویان و خوشحال(177) .
شیخِ مرحوم فرموده که شایسته است برای شخص زیرکِ خبیر ، که تأمل کند در دقائق این رؤیا . زیرا که آن مشتمل است بر چیزهایی که بر طرف می‌کند کوری دل را و خاشاکِ در چشم را .



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - سه شنبه 94 تیر 3 ساعت ساعت 1:34 صبح


فصل سوم برزخ

فصل سوم برزخ‌ 

اشاره

و از منازل مَهُوله(166) برزخ است که حق تعالی ذکر آن فرموده در سوره مؤمنون :
« . . .
وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ اِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»
[ . . .
از پشت‌سرشان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند(168)]  .
و حضرت صادق‌علیه السلام در جزء حدیثی فرمود : « . . . و لکن به خدا سوگند که من می‌ترسم بر شما از برزخ . راوی گفت : گفتم : چیست برزخ؟ فرمود : قبر است از زمان مردن تا روز قیامت»(169) .
از «لُبُّ اللُّبابِ» قُطب راوندی نقل شده که «در خبر است که مردگان می‌آیند در هر شب جمعه از ماه رمضان ، پس می‌ایستند ، پس فریاد می‌کنند هر یک از ایشان به آواز حزینِ گریان ، که ای اهل من! ای فرزندان من! ای خویشان من! مهربانی کنید به ما به چیزی ، خدا رحمت کند شما را ، ما را به خاطر بیاورید ، فراموش مکنید ما را ، رحم کنید بر ما و بر غربت ما ، پس بدرستیکه ما ماندیم در زندان تنگی و اندوه و زاری و غمی [طولانی و سختی ، پس رحم کنید بر ما و بخل نکنید به دعا و صدقه برای ما ، شاید خدا رحم کند ما را پیش از آنکه شما مانند ما شوید .
ای دریغ! که ما توانا بودیم مانند شما ، ای بندگان خدا! بشنوید سخن ما را و فراموش نکنید ما را به درستیکه این زیادی‌های معاش که در دست شما است در دست ما بود ، ما خرج نکردیم آنها را در راه خدا و منع کردیم حق را ، پس گردید آنها وبال برای ما و منفعت برای دیگران .
مهربانی کنید به ما به یک دِرْهَم یا قُرصِ نانی یا پاره‌ای از چیزی ، پس فریاد می‌کنند : چقدر نزدیک است که گریه کنید بر نفس‌ها [ی] خود و نفع ندهد چنانکه ما گریه می‌کنیم و نفع نمی‌دهد ما را؛ پس کوشش کنید پیش از آنکه مثل ما شوید»(170) .
و در جامع الاخبار نقل شده که «بعضی از صحابه حضرت رسول‌صلی الله علیه وآله وسلم از آن حضرت نقل کرده که فرمودند : هدیه بفرستید برای مردگان خود؛ پس گفتیم که چیست هدیه مرده‌ها؟ فرمود : صدقه و دعا . و فرمود : ارواح مؤمنین هر جمعه‌ای به آسمان دنیا مقابل خانه‌ها و منزل‌های خود می‌آیند و هر یک از ایشان به آواز حزین با گریه فریاد می‌کنند ، ای اهل من ، و اولاد من! ای پدر من ، و مادر من ، و خویشان من! مهربانی کنید بر ما - خدا رحمت کند شما را - به آنچه بود در دست ما ، و عذاب و حساب او بر ما است و نفعش برای غیر ما . و هر یک فریاد می‌کنند خویشان خود را که مهربانی کنید بر ما به درهمی یا به قُرصِ نانی یا به جامه‌ای؛ که خداوند بپوشاند شما را از جامه بهشت .
پس گریست رسول خدا [صلی الله علیه وآله وسلم و گریه کردیم ما ، و آن جناب از زیادی گریستن قدرت بر سخن گفتن نداشت . پس فرمود : اینها برادران دینی شمایند که خاکِ پوسیده شدند بعد از سرور و نعمت ، پس ندا می‌کنند به عذاب و هلاکت بر جانهای خود و می‌گویند : وای بر ما! اگر انفاق می‌کردیم آنچه را که در دست ما بود در طاعت و رضای خداوند ، محتاج نبودیم به سوی شما .
پس برمی‌گردند به آن حسرت و پشیمانی و فریاد می‌کنند : زود بفرستید صدقه مردگان را»(171) .
و نیز در آن کتاب از آنحضرت مَرویست که فرمود : «هر صدقه‌ای که برای میّتی بدهی می‌گیرد آن را مَلَکی در طبقی نور که درخشان است ، شعاع آن می‌رسد به هفت آسمان؛ پس می‌ایستد بر لب قبر ، پس فریاد می‌کند : «اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ الْقُبُورِ» ، اهل شما فرستادند این هدیه را به سوی شما . پس میّت می‌گیرد آنرا و داخل در قبر خود می‌کند و بدان خوابگاهش فراخ می‌شود .
پس فرمود صلی الله علیه وآله وسلم : آگاه شوید! هر کس مهربانی کند مرده‌ای را به صدقه ، پس برای او است نزد خداوند از اجر مانند [کوه] اُحُد ، و می‌باشد روز قیامت در سایه عرش خداوندی که نیست سایه‌ای جز سایه عرش خدا ، و زنده و مرده به این صدقه نجات می‌یابند(172) .
و حکایت شده که امیر خراسان را در خواب دیدند که می‌گفت : «بفرستید برای من آنچه را که می‌اندازید برای سگان خود که من محتاجم به آن»(173) .
علامه مجلسی‌رحمه الله در زاد المعاد فرموده : «و باید که مردگان را فراموش نکنند زیرا که دست ایشان از اعمال خیر کوتاه گردیده و از جانب فرزندان و خویشان و برادران مؤمن امیدوارند و احسان ایشان را چشم به راهند خصوصاً در دعا کردن در نماز شب و بعد از نمازهای فریضه و در مشاهدِ مُشَرّفه پدر و مادر را زیاده از دیگران باید دعا کرد و اعمال خیر برای ایشان بعمل آورد .
و در خبر است که بسا فرزندی که در حال حیات پدر و مادر عاق ایشان باشد و بعد از فوت ایشان نیکوکار گردد به سبب اعمال خیری که برای ایشان بعمل آورد ، و بسا فرزندی که در حال حیات پدر و مادر نیکوکار باشد و بعد از فوت ایشان عاق گردد به سبب آنکه اعمال خیری که باید از برای ایشان بعمل آرد کم به عمل آورد ، و عمده خیرات برای پدر و مادر و سایر خویشان ، آنست که قرض(174) ایشان را ادا کند ، و ایشان را از حقوق خدا و خلق بری گرداند ، و حجّ و سایر عباداتی که از ایشان فوت شده باشد سعی کند به استیجار یا به تبرّع بجا آورد .
و در حدیث صحیح منقول است که امام صادق‌علیه السلام در هر شب برای فرزند خود و در هر روز برای پدر و مادر خود دو رکعت نماز می‌کردند و در رکعت اول «اِنّا اَنْزَلْناه» و در رکعت دوم «اِنّا اَعطَیناک» می‌خواندند .
و به سند صحیح از حضرت صادق‌علیه السلام منقول است که : بسا باشد که میّت در تنگی و شدّتی بوده باشد و حق‌تعالی به او وسعت دهد و تنگی را از او بردارد ، پس به او گویند که این فَرَح که تو را روی داد به سبب نمازی است که فلان برادر مؤمن برای تو کرد؛ راوی پرسید : دو میّت را در دو رکعت نماز شریک می‌توانم کرد؟ فرمود : بلی .
و فرمود که : میّت شاد می‌شود و فَرَح می‌یابد به دعا و استغفاری که برای او کنند ، چنانکه زنده شاد می‌شود به هدیه‌ای که برای او بَرَند .
و فرمود که : بر میّت داخل می‌شود در قبرش نماز و روزه و حج و تصدّق و سایر اعمال خیر و دعا ، و ثواب آن اعمال برای کسی که کرده و برای مرده ، هر دو نوشته می‌شود .
و در حدیث دیگر فرمود که : هر که از مسلمانان برای میّتی عمل صالحی بکند ، خدا ثواب او را مُضاعَف می‌گرداند و میّت به آن عمل مُنتَفَع می‌گردد .
و در روایتی وارد شده است که هرگاه شخصی به نیّت میّتی تَصَدُّقی بکند ، حق‌تعالی جبرئیل را امر می‌نماید که با هفتاد هزار ملک به نزد قبر او می‌روند و هر یک طبقی در دست دارند از نعمتهای اِلهِیَّه و هر یک به او می‌گویند : السلام علیک ای دوست خدا! این هدیه فلان مؤمن است برای تو ، پس قبر او روشن می‌شود ، و حق‌تعالی هزار شهر در بهشت به او کرامت می‌فرماید ، و هزار حوری به او تزویج می‌نماید ، و هزار حُلِّه به او می‌پوشاند ، و هزار حاجت او را روا می‌کند»(175) .
مؤلف گوید : که شایسته است من در اینجا نقل کنم چند حکایت نافعه از منامات صادقه ، و مبادا که اعتنایی ننمایی به آنها و خیال کنی که آنها خوابی است از خوابهای پریشان یا افسانه‌ای است که از برای صِبیان نقل می‌کنند ، بلکه خوب تأمّل کن در آنها که تأمّل در آنها هوش از سر رباید و خواب از چشمان .
فسانه‌ها همه خواب آورد ، فسانه من
ز چشم ، خواب رباید فسانه عَجَبی است‌



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - سه شنبه 94 تیر 3 ساعت ساعت 1:34 صبح


بسم الله الرحمن الرحیم


.

.