بسم الله الرحمن الرحیم
گویند : حضرت آدم (ع) نشسته بود ، شش نفر آمدند. سه نفر طرف راستش و سه نفر دیگر طرف چپ وی نشستند . از اینها سه نفر سفید و سه نفر سیاه بودند .
آدم به یکی از سفیدها که سمت راست او نشسته بود ، گفت: تو کیستی؟ گفت : عقلم. فرمود : جای تو کجاست؟ گفت : مغز .
از دومی پرسید : تو کیستی؟ گفت : مهر هستم. آدم (ع) پرسید : جای تو کجاست؟ گفت : در دل
از سومی پرسید : تو کیستی؟ گفت: حیا هستم. آدم (ع) سؤال کرد : جای تو کجاست؟ گفت : در چشم .
سپس آدم (ع) به جانب چپ نگاه کرد و از یکی از سیاهان سؤال کرد : تو کیستی؟ گفت : من تکبر هستم . پرسید : جای تو کجاست؟ گفت : در مغز .
آدم (ع) پرسید : با عقل در یک جا هستید؟ گفت: من که آمدم ، عقل می رود .
از دومی سؤال کرد : تو کیستی؟ گفت : حسد هستم .
آدم (ع) پرسید : جای تو کجاست؟ گفت : در دل . پرسید : با مهر در یک جا هستید؟ گفت : من که آمدم ، مهر می رود .
از سومی سؤال کرد : تو کیستی؟ گفت : طمع هستم . آدم (ع) پرسید : جای تو کجاست؟ گفت : در چشم . پرسید : با حیا در یک جا هستید؟
گفت : من که داخل شوم ، حیا خارج می شود .
لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - جمعه 94 تیر 6 ساعت ساعت 8:26 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم
بازی دنیا ز عمرم زود فرصت را گرفت قبلهام گم شد ، کم آوردم لیاقت را گرفت
گریه و حال نماز صبحهای من چه شد خواب شیرین سحر، فیض عبادت را گرفت
از صغیره شد شروع و به کبیره ختم شد جرأت عاصی شدن از من خجالت را گرفت
یا رفیق لا رفیق له حلالم کن ، اگر بین مـا بـار گنـاهـانم رفـاقت را گـرفت
نور مولا نیست دیگر در میان سفرهام بی خیالی در ادای خمس، برکت را گرفت
نیم دین را به حیا دادم ، کارم سخت شد مستی از انجام معصیت ، نجابت را گرفت
ذکر و استغفار و توبه دسته جمعی بهتر است باخت این شبها کسی که کنج عزلت را گرفت
مادری میگفت فرزند شهیدش ، عاقبت در همین ماه خدا اذن شهادت را گرفت
لذّت افطار با خرمای نخل کربلاست خوش به حال هر که از زهرا زیارت را گرفت
یا غیاث المستغیثین گفت و پاسخ داده شد نیزهای روی لب خشکش اجابت را گرفت
سر به روی نیزهها رفت و میخندید شمر بیحیا از خواهر غمدیده طاقت را گرفت
منبع : http://heydariam.ir/tag/%D8%A7%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1%20%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%AA%20%D8%A8%D8%A7%20%D8%AE%D8%AF%D8%A7
لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - جمعه 94 تیر 6 ساعت ساعت 4:14 عصر
منابع : فهرست منابع خیلی طولانی بود مکررات حذف گردید .
قرآن کریم
93) کشکول شیخ بهایی - 2 جلدی ، ج 1 ، ص 232 .
100) لوامع صاحبقرانی ، ج 2 ، ص 400 .
113) اصول کافی ، ج 2 ، ص 538 ، ح 13 .
144) مصباح المتهجد ، ص 228 .
153) مستدرک الوسائل ، ج 2 ، ص 320 و 321 و 343 .
154) روضة المتقین ، ج 1 ، ص 458 و وسائل الشیعة ، ج 3 ، ص 200 تا 202 .
155) من لا یحضره الفقیه ، ج 1 ، ص 185 ، ح 558 .
162) ارشاد القلوب ، ج 2 ، ص 347 .
171) جامع الاخبار ، ص 482 .
175) زاد المعاد ، ص 573 و 574 .
177) دار السلام ، ج 2 ص 153 .
235) مفاتیح الجنان ، دعای جوشن کبیر ، بحارالانوار ، ج 94 ، ص 384 .
239) مجمع البیان ، ج 10 ، ص 423 در تفسیر سوره نبأ .
245) امالی صدوق ، مجلس هفدهم ، ص 131 ، ح 4 ، چاپ بیروت .
251) کافی ، ج 2 ، ص 492 ، ح 6 .
252) معانی الاخبار (تحقیق علی اکبر غفاری) ، ص 368 .
254) تفسیر ابو الفتوح رازی ، ج 4 ، ص 443 .
274) الطُوال .
279) خاتمه مستدرک ، ج 2 ، ص 426 و 427 .
281) تاریخ آداب اللغة العربیة ، ج 2 ، ص 245 .
282) فوائد الرّضویّه ، ص 602 و 603 .
304) سفینة البحار ، ج 2 ، ص 175 .
307) نهج البلاغه ،
327) حقّ الیقین ،
لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - جمعه 94 تیر 6 ساعت ساعت 12:33 صبح
خاتمه : عذاب جهنم
اشاره
در ذکر چند خبر در سختی عذاب جهنم - اَعاذَنَا اللَّهُ تَعالی مِنْها - و چند قصّهای از قِصَص خائفان و چند مَثَلی از مَثَلهای بُلُوهِر و یُوزاسف و غیر آن که موجب تَنَبُّهِ مؤمنان است . اما اخبار :
[در ذکر چند خبر از ائمّه اطهارعلیهم السلام
اوّل به سند صحیح از ابو بصیر منقول است که به خدمت امام جعفر صادقعلیه السلام عرض کردم که ای فرزند رسول خدا! مرا بترسان از عذاب الهی که دلم بسیار قساوت بهم رسانیده است .
فرمود : ای ابو محمّد! مُسْتَعِدّ باش برای زندگانیِ دور و دراز که زندگیِ آخرتست که آن را نهایت نیست و فکر آن زندگانی را بکن و تهیّه آن را درست کن ، به درستی که جبرئیل روزی به نزد حضرت رسولصلی الله علیه وآله وسلم آمد ، رو ترش کرده و آثار اندوه در چهرهاش ظاهر بود ، و پیش از آن ، هرگاه میآمد مُتَبَسِّم و خندان و خوشحال میآمد ، پس حضرت فرمود که : ای جبرئیل! چرا امروز چنین غضبناک و محزون آمدهای؟
جبرئیل گفت که : امروز دَمْهایی را که بر آتش جهنم میدمیدند از دست گذاشتند .
فرمودند : دمهای آتش جهنم چیست ای جبرئیل؟
گفت :ای محمّد! حق تعالی امر فرمود که هزار سال بر آتش جهنم دمیدند تا سفید شد ، پس هزار سال دیگر دمیدند تا سرخ شد ، پس هزار سال دیگر دمیدند تا سیاه شد ، و اکنون سیاه هست و تاریک ، و اگر قطرهای از ضریع - که عَرَقِ اهل جهنّم از چرک و ریمِ فَرجهایِ زناکاران است که در دیگهای جهنّم جوشیده و به عوض آب به اهل جهنّم میخورانند - در آبهای اهل دنیا بریزد هر آینه جمیع اهل دنیا از [بوی] گندش بمیرند ، و اگر یک حلقه از زنجیری که هفتاد ذرع است و بر گردن اهل جهنم میگذارند بر دنیا بگذارند ، از گرمی آن تمام دنیا بگدازد . و اگر پیراهنی از پیراهنهای اهل آتش را در میان زمین و آسمان بیاویزند ، اهل دنیا از بوی بد آن هلاک میشوند .
چون جبرئیل [علیه السلام اینها را بیان فرمود : حضرت رسولصلی الله علیه وآله وسلم و جبرئیل هر دو به گریه درآمدند . پس حقتعالی مَلَکی فرستاد به سوی ایشان که پروردگارِ شما سلام میرساند شما را و میفرماید که من شما را ایمن گردانیدم از آنکه گناهی کنید که مُستَوجِبِ عذابِ من شوید . پس بعد از آن هرگاه که جبرئیل به خدمت آن حضرت میآمد مُتَبَسِّم و خندان بود .
پس حضرت صادقعلیه السلام فرمود : که در آن روز اهل آتش ، عظمت جهنم و عذاب الهی را میدانند ، و اهل بهشت ، عظمت بهشت و نعیم آن را میدانند . و چون اهل جهنم داخل جهنم میشوند هفتاد سال سعی میکنند تا خود را به بالای جهنم میرسانند ، چون به کنار جهنم میرسند ملائکه گرزهای آهن بر کلّه ایشان میکوبند تا به قعر جهنّم برمیگردند ، پس پوستهای ایشان را تغییر میدهند ، پوست تازه بر بدن ایشان میپوشانند که عذاب در ایشان بیشتر تأثیر کند . پس حضرت به ابو بصیر گفت که آنچه گفتم : تو را کافی است؟ گفت : بس است مرا و کافی است .(338)
دوم در خبری از حضرت صادقعلیه السلام منقول است که حضرت رسولصلی الله علیه وآله وسلم فرمودند که : در لَیلَةُ المِعراج چون داخل آسمان اول شدم هر مَلَکی که مرا دید خندان و خوشحال شد تا آنکه رسیدم به مَلَکی از ملائکه که عظیمتر از او مَلَکی ندیدم با هیئتی بسیار مُنکَر و غضب از جبینش ظاهر ، پس آنچه ملائکه دیگر از تحیّت و دعا نسبت به من بجا آوردند ، او بجا آورد لکن نخندید و خوشحالی که دیگران داشتند او نداشت! از جبرئیل پرسیدم که این کیست که من از دیدن او بسیار ترسان شدم؟
گفت : گنجایش دارد که از او بترسی و ما همه از او ترسانیم . این «مالک» خازنِ جهنم است و هرگز نخندیده است و از روزی که حقتعالی او را والیِ جهنم گردانیده تا حال پیوسته خشم و غضبش بر دشمنان خدا و اهل معصیت زیاده میگردد ، و خدا این مَلَک را خواهد فرمود که انتقام از ایشان بکشد و اگر با کسی به خنده ملاقات کرده بود یا بعد از این میکرد البته بر روی تو میخندید و از دیدن تو اظهار فَرَح مینمود .
پس من بر او سلام کردم و ردِّ سلام به من نمود ، و مرا بشارتِ بهشت داد ، پس من به جبرئیل گفتم - به سبب منزلت و شوکت او در آسمانها که جمیع اهل سماوات او را اطاعت مینمودند - به مالک بفرما که آتش دوزخ را به من بنماید .
جبرئیل گفت که : ای مالک ، به محمّد [صلی الله علیه وآله وسلم بنما آتش جهنم را . پس مالک پردهای را برگرفت و دری از درهای جهنّم گشود ناگاه از آن ، زبانهای به آسمان بلند شد و ساطع گردید و به خروش آمد که در بیم شدم .
پس گفتم : ای جبرئیل! بگو که پرده را بیندازد . فِی الحال ، مالک امر فرمود آن زبانه را که : به جای خود برگرد ، پس برگشت .(339)
سوم به سند معتبر از حضرت صادقعلیه السلام منقول است که حقتعالی هیچ کس را خلق نفرموده است مگر آنکه منزلی در بهشت و منزلی در جهنّم برای او مُقرَّر فرموده؛ چون اهل بهشت در بهشت قرار گیرند و اهل جهنّم در جهنم ساکن میشوند ، منادی ندا میکند اهل بهشت را که نظر کنید به سوی جهنم ، پس مُشرِف میشوند و نظر میکنند به سوی جهنم و منزلهای ایشان را در جهنم به ایشان مینمایند که این منزلی است که اگر معصیت الهی میکردید داخل این منازل میشدید . پس چندان ایشان را فَرَح و شادی رو دهد که اگر مرگ در بهشت باشد بمیرند از شادی آنکه از چنین عذابی نجات یافتهاند .
پس منادی ندا کند اهل جهنّم را که به جانب بالا نظر کنید ، چون نظر کنند منازل ایشان را در بهشت و نعمتهائی که در آنجا مُقَرّر شده به ایشان بنمایند و بگویند به ایشان که اگر اطاعت الهی میکردید این منازل را مُتَصرِّف میشدید ، پس ایشان را حالی رو دهد از اندوه که اگر مرگ باشد بمیرند .
پس منازل اهل جهنّم را در بهشت به نیکوکاران دهند و منازل اهل بهشت را در جهنم به بدکاران دهند و اینست تفسیر این آیه که حقتعالی در شأن اهل بهشت میفرماید : «ایشانند وارثان که به میراث میبرند بهشت را و در آن مُخَلَّد و پایدار خواهند بود» .(340)(341)
چهارم و نیز از آن حضرت مَرویست که چون اهل بهشت داخل بهشت شوند و اهل جهنم به جهنم درآیند ، منادی از جانب رَبُّ العِزَّة ندا کند که ای اهل بهشت! و ای اهل جهنّم! اگر مرگ به صورتی از صورتها درآید خواهید شناخت آنرا؟
گویند : نه . پس بیارند مرگ را به صورت گوسفند سیاه و سفیدی و در میان بهشت و دوزخ بدارند و به ایشان گویند : ببینید ، این مرگ است .
پس حق تعالی امر فرماید که آن را ذبح نمایند و فرماید که ای اهل بهشت ، همیشه در بهشت خواهید بود و شما را مرگ نیست ، و ای اهل جهنّم ، همیشه در جهنّم خواهید بود و شما را مرگ نیست . و این است قول خداوند عالمیان که فرمود :
«وَ اَنْذِرْهُم یَوْمَ الْحَسْرَةِ اِذْ قُضِیَ الْاَمْرُ [وَهُمْ فی غَفْلَةٍ . . .] »(342)
«بترسان ایشان را از روز حسرت در روزی که کار هر کس منقضی شده باشد و به پایان رسیده باشد و ایشان از آن روز غافلند» .
حضرت فرمود : مراد این روز است که حق تعالی اهل بهشت و جهنّم را فرمان دهد همیشه در جای خود باشند و مرگ ایشان را نباشد که در آن روز اهل جهنّم حسرت بَرَند و سودی ندهد و امید ایشان مُنقَطِع گردد .(343)
پنجم از حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام منقول است که فرمود : برای اهل معصیت نَقبها در میان آتش زدهاند ،(344) و پاهای ایشان را در زنجیر کردهاند ، و دستهای ایشان را در گردن غُلّ کردهاند ، و بر بدنهای ایشان پیراهنها از مِسِ گُداخته پوشانیدهاند و جُبِّهها از آتش برای ایشان بریدهاند ، در میان عذابی گرفتارند که گَرمِیَش به نهایت رسیده و درهای جهنّم را بر روی ایشان بستهاند ، پس هرگز آن درها را نمیگشایند و هرگز نسیمی بر ایشان داخل نمیشود و هرگز غمی از ایشان برطرف نمیشود ، عذاب ایشان پیوسته شدید است و عقاب ایشان همیشه تازه است ، نه خانه ایشان فانی میشود و نه عمر ایشان به سر میآید ، [«وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قال اِنَّکُمْ ماکِثُون»(345)] به مالک استغاثه میکنند که از پروردگار خود بطلب که ما را بمیراند . در جواب میگوید که همیشه در این عذاب خواهید بود .(346)
ششم به سند معتبر از حضرت صادقعلیه السلام منقول است که در جهنم چاهی است که اهل جهنم از آن اِستِعاذَه مینمایند ، و آن جای هر مُتَکَبِّر و جَبّارِ مُعانِد است و هر شیطانِ مُتَمَرِّد و هر مُتَکَبّری که ایمان به روز قیامت نداشته باشد و هر که عداوت آل محمدعلیهم السلام داشته باشد .
و فرمود که کسی که در جهنم عذابش از دیگران سبکتر باشد کسی است که در دریای آتش باشد و دو نعل از آتش در پای او باشد و بند نعلینش از آتش باشد که از شدّت حرارت ، مغز دماغش مانند دیگ در جوش باشد و گمان کند که از جمیع اهل جهنّم عذابش بدتر است و حال آنکه عذاب او از همه سهلتر باشد .(347)
لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - جمعه 94 تیر 6 ساعت ساعت 12:13 صبح
فصل نهم : صراط
یکی از جاهای هولناک آخرت صراط است و آن جِسری است که بر روی جهنم میکشند و تا کسی از آن نگذرد داخل بهشت نمیشود .
و در روایات وارد شده است که از مو باریکتر و از شمشیر بُرَّندهتر و از آتش گرمتر است ، و مؤمنان خالص در نهایت آسانی از آن میگذرند مانند برق جهنده؛ و بعضی به دشواری میگذرند اما نجات مییابند؛ و بعضی ، از عَقَباتِ آن به جهنّم میافتند . و آن در آخرت نمونه صراطِ مستقیمِ دنیا است که دین حق و راه ولایت و متابعت حضرت امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین از ذریّه او - صلوات اللَّه علیهم اجمعین - است و هر که از این صراط عدول و میل به باطل کرده است ، در گفتار یا کردار ، از همان عقبه از صراطِ آخرت میلغزد و به جهنم میافتد و صراطِ مستقیمِ سوره حمد اشاره به هر دو است .(323)
علامه مجلسیرحمه الله در حقالیقین از کتاب عقاید شیخ صدوقرحمه الله نقل کرده که فرمود : اعتقاد ما در عَقَباتی که بر راه محشر است آنست که هر عَقَبهای ، اسم واجبی و فرضی است از اوامر و نواهی الهی ، پس [انسان به هر عقبهای برسد که مُسمّی به اسم [آن] واجب است اگر تقصیر در آن واجب کرده است او را در آن عقبه هزار سال باز میدارند و طلب حقّ خدا در آن واجب از او میکنند ، اگر بیرون آمد از عهده آن به عمل صالح [او] که [در] پیش فرستاده باشد یا [به رحمتی از خدا که او را دریابد نجات مییابد از آن و میرسد به عقبه دیگر ، پس پیوسته او را از عقبهای به عقبه دیگر میبرند و نزد هر عقبه سؤال میکنند از آنچه او در صاحب اسم آن عقبه تقصیر کرده است ، پس اگر از همه سلامت بیرون رفت منتهی میشود به دار بقاء ، پس حیاتی مییابد که هرگز مرگ در آن نمیباشد و سعادتی مییابد که شقاوت با آن نمیباشد و ساکن میشود در جوار خدا با پیغمبران و حُجج و صدّیقین و [شفعاء(324)] و صالحان از بندگان خدای تعالی .
و اگر او را بر عقبهای حبس کنند و طلب کنند از او حقّی را که تقصیر در آن کرده و نجات ندهد آن را عمل صالحی که پیش فرستاده باشد و در نیابد او را رحمتی از جانب حقتعالی میلغزد قدمش از آن عقبه و فرو میرود در جهنم . پناه میبریم به خدای تعالی از آن .
و این عَقَبات همه بر صراط است ، و اسم یک عقبه از آنها ولایت است که همه خلایق را نزد آن عقبه باز میدارند و سؤال میکنند از ولایت امیرالمؤمنینعلیه السلام و ائمه بعد از اوعلیهم السلام ، اگر اتیان به آن کرده است نجات مییابد و میگذرد و اگر نه ، فرو میرود به سوی جهنّم چنانکه حقتعالی فرموده است :
«وَقِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسؤُلُونَ»(325)؛
[«آنها را نگه دارید که از آنها سؤال میشود» .]
و أهمِّ عَقَبات ، مِرصاد است :
«اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصاد»(326)؛
«همانا پروردگارت در کمینگاه است» .
حقتعالی میفرماید : به عزت و جلال خود سوگند یاد میکنم از من نمیگذرد ظلم ظالمی .
و اسم یک عقبه رَحِم است ، و اسم دیگری امانت است و اسم دیگری نماز . و به اسم هر فرضی یا امری یا نهیی عقبه [ای است که بنده را نزد آن عقبه باز میدارند و از آن فرض سؤال میکنند . اِنتَهی . . .(327)
از حضرت امام محمّد باقرعلیه السلام روایت است که چون این آیه نازل شد :
«و جیءَ یَومَئِذٍ بِجَهَنَّمَ . . .»(328)
«و بیاورند در آن روز جهنّم را . . .»
از حضرت رسولصلی الله علیه وآله وسلم پرسیدند معنی این آیه را ، فرمود که :روح الامین مرا خبر داده که چون حقتعالی اولین و آخرین را در قیامت جمع کند ، بیاورند جهنّم را با هزار مهار که کِشَند او را صد هزار مَلَک در نهایت شدت و غلظت ، و جهنّم را صدای درهم شکستن و خروش و غضب عظیم بوده باشد ، پس نَفَسی بکشد و صدایی در آن ظاهر شود که اگر نه آن باشد که حق تعالی [امر] مردم را تأخیر کرده است از برای حساب ، هر آینه همه را هلاک کند ، پس نماند هیچ بندهای از بندگان خدا نه مَلَکی و نه پیغمبری مگر آنکه فریاد کند :
«رَبِّ نَفْسی نَفْسی ؛
«پروردگارا! جانِ مرا ، جانِ مرا نجات ده»
و تو ای پیغمبر خدا! ندا کنی که : «اُمَّتی اُمَّتی و از برای امّت خود دعا کنی .
پس صراط را بر روی آن بگذارند ، از مو باریکتر و از شمشیر بُرَّندهتر ، و آن سه قَنطَره داشته باشد ، بر یک قَنطَره امانت باشد و صله رَحِم ، و بر دوم نماز ، و بر سوم عدالت پروردگار عالمیان ، یعنی حکم در مَظلَمههای بندگان ، پس مردم را تکلیف میکنند که بر صراط بگذرید ، پس در عقبه اوّل - صله رَحِم و امانت - ایشان را نگاه میدارد؛ اگر قطع رَحِم و خیانت در اموال مردم کرده باشند از این عقبه نمیگذرند تا از عهده آن بدر آیند یا به جهنم افتند و از این عقبه اگر نجات یافتند ، نماز ، ایشان را نگاه میدارد ، و اگر از این عقبه نجات یافتند عدالت الهی برای مظالم عباد ایشان را نگاه میدارد؛ و اشاره به این است آنچه حقتعالی فرموده :
«اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصاد»(329)؛
«به درستی که پروردگار تو بر سر راه یا در کمینگاه است» .
و مردم بر صراط میروند و بعضی به دست چسبیدهاند و بعضی یک پایش لغزیده به پای دیگر خود را نگاه میدارد و ملائکه بر دور ایشان ایستاده و دعا و ندا میکنند که ای خداوند حلیم بردبار! بیامرز و عفو کن به فضل خود و سالم بدار و به سلامت بگذران ایشان را ، و مردم میریزند در آتش مانند شب پره ، پس کسی که به رحمت خدا نجات یافت و گذشت میگوید : اَلحَمدُ للَّهِ ، و به نعمت خدا تمام میشود اعمال صالحات و نموّ میکند حسنات و حمد میکنم خداوندی را که نجات داد مرا از تو بعد از آنکه ناامید شده بودم به منّت و فضل خود به درستی که پروردگار ما آمرزنده و شکر کننده است عملهای بندگان خود را .(330)
ثقه جلیل حسین بن سعید اهوازی از حضرت امام محمّد باقرعلیه السلام روایت کرده که مردی آمد نزد حضرت ابوذر - رضی اللَّه تعالی منه - بشارت داد او را به اولاد آوردن گوسفندانش ، پس گفت : ای ابوذر! مژده باد تو را که گوسفندت اولاد آورده و بسیار شدند . [ابوذر] فرمود : مسرور نمیسازد مرا بسیاریِ ایشان و دوست ندارم این را ، پس آنچه کم باشد و کفایت کند ، بهتر است نزد من از آنچه بسیار باشد و مشغول کند ، همانا شنیدم که پیغمبر خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود : بر دو طرف صراط ، روز قیامت رَحِم و امانت است ، پس در وقتی که بگذرد بر آن کسی که صله کننده رَحِم و اداء کننده امانت است ، آن دو طرف صراط نمیگذارند که بیفتد در آتش .(331)
و در روایت دیگر است [که اگر بگذرد خیانت کننده در امانت و قطع کننده رَحِم ، با این دو خصلت نفع ندهد او را عملی دیگر ، و صراط بیفکند او را در آتش .(332)
حکایت
سیّد اَجَلّ اَکمَلِ مُؤَیّد ، علاّمه نِحریر ، بهاء الدین ، سیّد علی بن سید عبدالکریمِ نیلیِ نجفی - که جلالت شأنش بسیار ، و مناقبش بیشمار است و تِلمیذِ شیخ شهید و فخر المحقّقین است - در کتاب «اَنوارُ المُضیئَة» در ابواب فضایل حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام به مناسبتی این حکایت را از والدش نقل کرده که در قریه نیله که قریه خودشان باشد شخصی بوده که تولیت مسجد آن قریه با او بود ، روزی از خانه بیرون نیامد ، او را طلبیدند عذر آورد که نمیتوانم ، چون تحقیق کردند معلوم شد که بدن او به آتش سوخته ، سوای دو طرف رانهای او تا طرف زانوها که از آسیب سوختن محفوظ مانده ، و دیدند درد و اَلَم او را بیقرار کرده . سبب آن را پرسیدند .
گفت : در خواب دیدم که قیامت برپا شده و مردم در حَرَجِ عظیمند و بسیار به آتش میروند و به بهشت کم میروند و من از کسانی بودم که به بهشت مرا فرستادند ، همین که رو به بهشت میرفتم به پلی رسیدم که عرض و طول آن بزرگ بود ، گفتند که این صراط است پس ما از روی آن عبور کردیم و هر چه از آن طیّ میکردیم عرضش کم ، و طولش بسیار میگشت تا بجائی رسید که مثل تیزی شمشیر شد ، نگاه کردیم در زیر آن دیدیم که وادی بسیار بزرگی است و در آن آتش سیاهی است ، و در آن جمرههایی مثل قلههای کوهها ، و مردم بعضی نجات مییابند [و] بعضی در آتش میافتند و من پیوسته میل میکردم از طرفی به طرف دیگر ، مثل کسی که بخواهد بیفتد تا خود را رسانیدم به آخر صراط ، به آنجا که رسیدم نتوانستم خودداری کنم که ناگاه در آتش افتادم و فرو رفتم در میان آتش ، پس خود را رساندم به کنار وادی و هر چه دست انداختم دستم به جایی بند نشد و آتش مرا پایین میکشید به قوّتِ جریانِ خود ، و من اِستِغاثه میکردم ، و عقل از من پریده بود ، پس مُلهَم شدم به آنکه گفتم : یا علیّ بن ابیطالب ، پس نظر افکندم دیدم مردی به کنار وادی ایستاده ، در دلم افتاد که او علیّ بن ابیطالبعلیه السلام است . گفتم : ای آقای من ، یا امیرالمؤمنین! فرمود : دست خود را بیا [و] ر نزدیک ، پس کشیدم دست خود را به جانب آن حضرت ، پس گرفت دست مرا و کشید مرا بیرون و افکند مرا بر کنار وادی ، پس آتش را از دو طرفِ رانِ من دور کرد به دست شریف خود که من وحشت نموده از خواب جستم و با این حال خود را دیدم که میبینید و سالم نمانده بدن من از آتش مگر آنجایی که امام دست مالیده . پس مدّت سه ماه مرهم کاری کرد تا سوختهها بهتر شد و بعد از آن کم بود که نقل کند این حکایت را به جهت احدی مگر آنکه تب میگرفت او را ، اِنتَهی (333)
ذکر چند عمل برای سهولت گذشتن از این عقبه غیر از صله رَحِم و اداءِ اَمانت که گذشت :
اول سیّد بن طاووس در کتاب اقبال روایت کرده که در شب اول ماه رجب بعد از نماز مغرب بیست رکعت نماز کند به حمد و توحید ، و بعد از هر دو رکعت سلام دهد تا محفوظ بماند خودش و اهل و مال و اولادش ، و از عذاب قبر در پناه باشد ، و از صراط بیحساب مانند برق بگذرد .(334)
دوم روایت شده که هر که شش روز از ماه رجب روزه بگیرد . . . از آمِنین باشد روز قیامت و بگذرد بر صراط بِغَیرِ حساب . . .(335)
سوم و نیز سید روایت کرده که کسی که در شب بیست و نهم شعبان ده رکعت نماز کند [و] بخواند در هر رکعت حمد یک مرتبه و «ألْهیکُمُ التَّکاثُر» ده مرتبه و «مُعَوَّذَتَین» ده مرتبه ، و توحید ده مرتبه ، عطا فرماید حقتعالی به او ثواب مجتهدین ، و سنگین کند میزان او را از حَسَنات ، و آسان گرداند بر او حساب را ، و بگذرد بر صراط مثل برق جهنده .(336)
چهارم در فصل سابق گذشت که هر که زیارت کند حضرت امام رضاعلیه السلام را با آن دوری قبر شریفش ، آن حضرت بیاید نزد او در سه مَوطِنِ روزِ قیامت تا او را خلاصی بخشد از اهوال آنها که یکی از آنها نزد صراط است .(337)
لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - جمعه 94 تیر 6 ساعت ساعت 12:4 صبح
فصل هشتم : پرونده
یکی از مواقف مهوله قیامت موقفی است که نامههای اعمال داده شود چنانکه حقتعالی در اوصاف قیامت فرموده :
«وَ اِذَا الصُّحُفُ نُشِرَت»(312)؛
«وقتی که صحیفه ها منتشر و پهن شود» .
«علی بن ابراهیم» گفته است که مراد صحیفههای اعمال مردم است .(313)
و نیز حقتعالی در سوره انشقاق فرموده :
«فَامّا مَنْ اُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِه فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسیراً» .(314) [الی آخر الآیات؛
«اما آنکه داده شود نامه او به دست راستش پس به زودی حساب کرده شود حساب آسانی ، و برگردد به سوی کسانش شاد و خرم . و اما آن که داده شود نامه او به پشت سر او پس به زودی بخواند هلاک را یعنی بگوید : وا ثُبُورا ، و درآید یا بسوزد در آتش افروخته» .
عیاشی از حضرت صادقعلیه السلام روایت کرده است که چون روز قیامت شود به هر کس نامه او را بدهند و گویند : بخوان ، پس حقتعالی به خاطر او میآورد جمیع کردههای او را از نگاه کردن و سخن گفتن و قدم برداشتن و غیر اینها را به نحوی که گویا ألحال کرده است ، پس میگوید : «ای وای بر ما ، چه میشود این نامه را؟ که ترک نکرده است نه صغیرهای را و نه کبیرهای را مگر آنکه اِحْصاء کرده است آن را» .(315)
اِبنِ قُولِوَیْه از حضرت صادقعلیه السلام روایت کرده که هر که زیارت کند قبر امام حسینعلیه السلام را در ماه رمضان و بمیرد در راه زیارت ، از برای او عَرْض و حسابی نخواهد بود و به او گویند که داخل بهشت شو بدون خوف و بیم .(316)
علامه مجلسیرحمه الله درتحفه فرموده : به دو سند معتبر منقول است که حضرت امام رضاعلیه السلام فرمود : هر که مرا زیارت کند با آن دوری قبر من ، بیایم به نزد او در سه موطنِ روز قیامت تا او را خلاصی بخشم از اهوال آنها! در وقتی که نامههای نیکوکاران در دست راست ایشان [بدهند] و نامههای بدکاران به دست چپ ایشان پرواز کند؛ و نزد صراط؛ و نزد ترازوی اعمال .(317)
و در حق الیقین فرموده که حسین بن سعید در کتاب زهد از حضرت صادقعلیه السلام روایت کرده است که چون حق تعالی خواهد مؤمن را حساب کند نامه او را به دست راست او دهد؛ و میان خود و [میان او ، او را [حساب کند که دیگری مطّلع نشود و گوید : ای بنده من فلان کار و فلان کار کردی ، گوید : [بلی ای پروردگار من! کردهام پس خداوند کریم فرماید که آمرزیدم آنها را از برای تو و بَدَل کردم آنها را به حسنات . پس مردم گویند : سُبْحان اللَّه! این بنده یک گناه نداشته است؟! و این است معنی قول حقتعالی : « [که پس هر که نامه او به دست راست او داده شود پس بعد از آن حساب خواهند کرد او را حساب آسانی و برمیگردد به سوی اهل خود مسرور و خوشحال» .(318)
راوی پرسید : کدام اهل؟ فرمود : اهلی که در دنیا داشته اهل اویند در بهشت ، اگر مؤمن باشد .
پس فرمود : اگر نسبت به بنده اراده بدی داشته باشد حساب میکند او را علانیه در حضور خلایق و حجّت را بر او تمام میکند و نامهاش را به دست چپ او میدهند ، چنانچه حقتعالی فرموده است : و اما آنکه نامه او را از پشت سر او میدهند پس وا ثُبُورا خواهد گفت و آتش افروز جهنم خواهد گردید . به درستی که در اهل خود شاد بود . یعنی در دنیا و گمان میکرد که به آخرت برنخواهد گشت .(319)
و این اشاره است به اینکه دستهای کافران و منافقان را در گردن غُلّ میکنند و نامه ایشان را از پشت سر به دست چپ ایشان میدهند و به این دو حالت اشاره شده است در دعاهای وضوء در هنگام شستن دستها که خداوندا بده نامه مرا به دست راست من و نامه مُخَلَّد بودنِ مرا در بهشت به دست چپ من و حساب کن مرا حساب آسان ، و خداوندا! مده نامه مرا به دست چپ من و نه از پشت سر من ، و مگردان دست مرا غُلّ کرده در گردن من ، اِنْتَهی (320) [تا آخر کلام مرحوم علاّمه مجلسیرحمه الله .
مؤلف گوید که در این مقام مناسب دیدم تبرّک جویم به ذکر یک روایت :
سید بن طاووس - رضوان اللَّه علیه - خبری نقل کرده که حاصلش آنست که : چون ماه مبارک رمضان داخل میشد حضرت امام زین العابدینعلیه السلام غلام و کنیز خود را نمیزد و هر کدام که تقصیری در خدمت میکردند مینوشت در کتابی اسم آن غلام یا کنیز را و تقصیر او را در آن روزِ مُعَیَّن ، بدون آنکه او را تأدیب و شکنجه کند ، و این تقصیرات جمع میشد تا شب آخر ماه رمضان ، آن شب آنها را میطلبید و جمع مینمود ایشان را بر دور خود ، آنگاه بیرون میآورد آن کتابی را که تقصیرات ایشان در آن بود . پس میفرمود : ای فلان! آیا یاد میآوری در فلان روز فلان تقصیر را بجا آوردی و من تأدیب نکردم تو را؟ عرض میکرد : بلی یَابنَ رَسُولِ اللَّه . پس به دیگری این را میفرمود و همچنین هر یک یک را یادشان میآورد تقصیراتشان را و اقرار از آنها میگرفت تا به آخر؛
آنگاه میایستاد در وسط ایشان و میفرمود به آنها که صداها را بلند کنید و بگویید که : ای علی بن الحسین! پروردگار تو هم هر چه کرده [ای] عمل تو را شمرده و ضبط کرده همچنانکه تو ضبط کردی و شمردی بر ما اعمال ما را و نزد خدا کتابی است که نطق میکند به حق ، و فرو نمیگذارد کوچک و بزرگ عمل تو را مگر آنکه ضبط کرده و نگاه داشته ، و مییابی هر چه کردهای حاضر نزد آن و نوشته شده در آن همچنانکه ما یافتیم اعمال خود را حاضر نزد تو ، پس عفو و اغماض کن از ما همچنانکه امیدواری از خداوندِ عَفُوّ که تو را عفو کند .
یاد کن ای علی بن الحسین! ذِلّتِ مقام خود را در مقابل پروردگار حاکم عادلی که ظلم نمیکند هموزن دانه خَردَلی ، پس عفو کن از ما تا خداوندِ ملیک از تو عفو کند و از تو بگذرد ، زیرا که خودش فرموده :
«وَ لْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا اَلا تُحِبُّونَ اَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُم»؛
معنی آیه شریفه این است که :
«باید عفو کنند جریمه را که از گناهکاران صادر شده و روی بگردانند از انتقام ، و اِغماض نمایند ، آیا دوست نمیدارید که بیامرزد خدای مر شما را؟» .(321)
و پیوسته حضرت تلقین میفرمود ایشان را به این نحو کلمات و ایشان ندا میکردند آن حضرت را و این کلمات را به آن حضرت میگفتند ، و آن جناب در بین ایشان ایستاده بود و گریه و نوحه میکرد و میگفت : پروردگارا! تو امر فرمودی ما را که عفو کنیم از کسی که بر ما ظلم کرده ، پس ما عفو کردیم ، پس تو هم عفو کن از ما . همانا تو اَولی هستی از ما به عفو کردن ، و امر فرمودی ما را که سائل را از در خانه رد نکنیم . پروردگارا! ما از روی سؤال و مَسکَنَت به درگاه تو آمدیم و امید احسان تو را داریم ، پس منّت گذار بر ما و ما را نومید برمگردان و از این نوع کلمات میگفت .
آنگاه رو میکرد به غلامان و کنیزان خود و میفرمود : من عفو کردم از شما ، آیا شما هم از من عفو کردید و گذشتید از بدیها که از من سرزده نسبت به شماها؟ زیرا که من مالکِ بَدِ ظالم میباشم و مملوکم از برای مالکِ کریمِ جوادِ عادلِ مُحسنِ مُتَفَضِّل! غلامان و کنیزان عرض میکردند : ما عفو کردیم از تو ای آقای ما ، تو ، به ما بدی نکردی .
میفرمود : بگویید : خدایا! عفو کن از علیّ بن الحسین همچنان که از ما عفو کرد ، و آزاد کن او را از آتش همچنان که ما را آزاد کرد از قید بندگی . آنها این کلمات را میگفتند و آن حضرت میگفت :
«اَللَّهُمَّ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ اِذْهَبُوا فَقَدْ عَفَوْتُ عَنْکُمْ وَ اَعْتَقْتُ رِقابَکُمْ رَجآءاً لِلْعَفْوِ عَنّی وَ عِتْقِ رَقَبَتی .
[«خدایا! اجابت کن ای پروردگار عالمها - و میفرمود : - بروید از شما گذشتم و شما را آزاد کردم به امید این که عفو کند خدا مرا و از آتش آزادم کند» .]
پس چون روز عید فطر میگشت ، جایزه میداد به ایشان به مقداریکه آنها را حفظ کند و بینیاز کند از آنچه که در دست مردم است ، و هیچ سالی نبود مگر آنکه آزاد میکرد در شب آخر ماه رمضان بیست نفر یا چیزی کمتر یا زیادتر و میگفت : حقتعالی در هر شب از ماه رمضان وقت افطار هفتاد هزار هزار نفر از آتش جهنم آزاد میکند که همگی مُستَوجِبِ آتش باشند و چون شب آخر شود به مقداری که در جمیع ماه رمضان آزاد کرده آزاد فرماید و من دوست میدارم که خدا مرا ببیند که من آزاد کردم بندگان خود را در دار دنیا به امید آنکه مرا آزاد فرماید از آتش جهنم .(322)
لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - جمعه 94 تیر 6 ساعت ساعت 12:0 صبح
فصل هفتم : حسابرسی
از جمله مواقف مهوله ، موقف حساب است
قالَ اللَّهُ تَعالی فی سُورَةِ الْاَنْبِیاء :
«اِقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَةٍ مُعْرِضُون»(291)
«نزدیک شده از برای مردم وقت حسابشان و ایشان در غفلتند و اعراض کردهاند از تفکّرِ در آن و تهیّه و استعداد برای آن» .
وَ قالَ [اللَّه تَعالی فِی [سورة] الطَّلاقِ :
«وَ کَأَیِّن مِن قَریَةٍ عَتَتْ عَن اَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِه فَحاسَبْناها حِساباً شَدیداً»(292) [اِلی آخِرِ] الآیات .
«و بسا از قریه - یعنی اهل قریه - که سرکشی کردند از فرمان پروردگار خود و پیغمبران خدا ، پس حساب کردیم ایشان را حسابی سخت و عذاب کردیم ایشان را عذابی مُنکَر و بد ، پس چشیدند عقوبتِ کارهایِ خود را ، و بود انجام کارشان خسران و زیان . آماده فرمود خدا برای ایشان عذاب سختی ، پس بپرهیزید از خدا ای صاحبان عقلها» - الی غیر ذالک - .
و شایسته است که ما در اینجا تبرّک جوئیم به ذکر چند خبر :
اول شیخ صدوقرحمه الله به طریق اهلبیتعلیهما السلام روایت کرده که حضرت رسولصلی الله علیه وآله وسلم فرمود : روز قیامت برداشته نمیشود قدمهای بنده تا سؤال کنند از او از چهار چیز : از عمر او که در چه چیز فانی و تمام کرده؟ و جوانی خود را که در چه چیز کهنه کرده؟ و از مالش که از کجا پیدا کرده و در چه چیز خرج نموده؟ و از محبّت ما اهلبیت؟(293)
دوم شیخ طوسیرحمه الله از حضرت امام محمّد باقرعلیه السلام روایت کرده که فرمود :اول چیزی که از بنده حساب میکشند نماز است ، پس اگر قبول شد ما سوای آن قبول میشود .(294)
سوم شیخ صدوق روایت کرده که در روز قیامت صاحب قرض میآید و شکایت میکند ، اگر آنکه قرض گرفته است حسنات دارد از برای صاحب قرض میگیرند و اگر حسنه ندارد گناهان صاحب قرض را بر او میگذارند .(295)
چهارم شیخ کلینی از حضرت علیّ بن الحسینعلیه السلام روایت کرده که از برای اهل شِرک ، نصبِ ترازو نمیشود ، و دیوانها گشوده نمیشود ، ایشان را فوج فوج بیحساب به جهنّم میبرند و نصب موازین و نشر دواوین از برای اهل اسلام است .(296)
پنجم شیخ صدوق از حضرت صادقعلیه السلام روایت کرده است که چون روز قیامت شود دو بنده مؤمن را از برای حساب باز دارند که هر دو از اهل بهشت باشند ، یکی فقیر باشد و دیگری غنی در دنیا ، پس فقیر گوید : پروردگارا از برای چه مرا بازمیداری؟ به عزّت تو قسم که میدانی به من ولایتی و حکومتی نداده بودی که عدالت کنم در آن یا جور کنم و مال زیادی بمن نداده بودی که حق تو بر آن واجب شده باشد و داده باشم یا نداده باشم ، و روزی مرا به قدر کفاف میدادی به قدر آنچه میدانستی که مرا کافی است و مُقَدَّر کرده بودی؟ پس خداوند جلیل فرماید که راست میگوید بنده مؤمن من ، بگذارید تا داخل بهشت شود . و آن غنی میماند تا آن قدر عرق از او جاری شود که اگر چهل شتر بیاشا [مند] کفایت کند آنها را ، پس از آن داخل بهشت شود .
پس [بنده فقیر گوید به او ، که چه چیز تو را نگاهداشت؟ گوید : طول حساب ، پیوسته چیزی بعد از چیزی از تقصیرات ظاهر میشد و خدا میبخشید تا آنکه مرا به رحمت خود فرو گرفت و مُلحَق گردانید مرا به توبهکاران ، پس تو کیستی؟ گوید :من آن فقیرم که با تو در محشر بودم . گوید : نعیم بهشت تو را تغییر داده است که من تو را نشناختم .(297)
ششم شیخ طوسی از آن حضرت روایت کرده است که چون روز قیامت شود حق تعالی ما را مُوَکَّل گرداند به حساب شیعیان ما ، پس آنچه از خدا است از خدا سؤال میکنیم که از برای ما ببخشد پس آن از ایشان خواهد بود ، و آنچه از حقّ ما است ، به ایشان میبخشیم . پس حضرت این آیه را خواند :
«اِنَّ اِلَیْنا اِیابَهُمْ ، ثُمَّ اِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ»(298) .(299)
هفتم شیخ کلینی از حضرت امام محمّد باقرعلیه السلام روایت کرده است که فرمود :این است و جز این نیست که دقّت میکند حق تعالی با بندگان در حساب در روز قیامت به قدر آنچه در دنیا به ایشان داده از عقل .(300)
حکایت
از خطّ شیخ شهید - علیه الرَّحمَة - نقل شده که «احمد بن أبِی الحَواری» گفت که آرزو کردم ابو سلیمان دارانی(301) را در خواب ببینم تا آنکه بعد از یک سال او را در خواب دیدم .
به او گفتم : یا معلّم چه کرد حقتعالی با تو؟ گفت :ای احمد! یک وقتی آمدم از باب صغیر ، دیدم بار شتری از درمنه - و آن گیاهی است که به عربی آن را شیح میگویند - پس من یک چوب از آن گرفتم ، نمیدانم که با آن خلال کردم یا آنکه در دندان نکردم و دور افکندم ، ألحال مدّت یک سال است که من مبتلا به حساب آن هستم .(302)
مؤلف گوید که اِستِبعاد ندارد این حکایت بلکه تصدیق میکند آن را ، آیه شریفه [که از قول لقمان میفرماید] :
«یا بُنَیَّ اِنَّها اِن تَکُ مِثقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی صَخْرَةٍ اَو فِی السَّمواتِ اَو فِی الْاَرْضِ یَأتِ بِهَا اللَّهُ . . .»(303)
مفسّرین گفتهاند : یعنی :
«ای پسرک من! بدرستی که خصلتی که در آدمی است از بدی و اسائه یا احسان ، اگر باشد در خُردی هموزن خَردَلی و باشد در جوف سنگِ بزرگ یا در آسمانها باشد یا در زمین ، بیاورد خدا آن را در موقف حساب و بر آن حساب کند . . .»
وَ قَولِ امیرالمؤمنینعلیه السلام در یکی از خُطَب خود :
«اَلَیْسَتِ النُّفُوسُ عَنْ مِثْقالِ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مَسْئُولَةً؟»(304)؛
«آیا نیست که از نفوس ، از هم وزن یک دانه خَردَل سؤال خواهد شد؟»
و [امیرالمؤمنینعلیه السلام در کاغذی که به «محمد بن ابیبکر» نوشته فرموده :
«وَ اعلَمُوا عِبادَ اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ عَزَّوجلَّ سائِلُکُم عَنِ الصَّغیرِ مِن عَمَلِکُم وَ الکَبیر»(305)؛
«و بدانید [ای بندگان خدا که خداوند - عزّوجل - سؤال خواهد کرد از شما از هر کوچک و بزرگ از عمل شما» .
و در کاغذی که به «ابن عباس»(306) مرقوم داشته فرموده :
«اَما تَخافُ نِقاشَ الْحِساب»(307)؛
«آیا نمیترسی از مناقشه در حساب» .
و اصلِ «مناقشه» از «نَقَشَ الشَّوکَةَ» است ، یعنی بیرون کرد خار را . یعنی همچنانکه در بیرون آوردن خار از بدن کمال دقت و کاوش و باریکبینی را به عمل میآورند تا آن را پیدا کرده و بیرون آورند ، همین طور در حساب دقّت و باریکبینی به عمل میآورند .
و بدانکه بعضی از محقّقین گفته که نجات نمییابد از خطر میزان و حساب مگر کسی که حساب کند در دنیا نفس خود را و بسنجد به میزان شرع ، اعمال و اقوال و خطرات و لحظات خود را . همچنانکه وارد شده است در خبر که فرمودند : حساب کنید نَفْسْهای خود را پیش از آنکه حساب کِشَند از شما ، و بسنجید اعمال خود را پیش از آنکه بسنجند اعمال شما را . . .(308)
حکایت
شخصی بود نام او «توبة بن صِمَّه» ،(309) نقل شده که او حساب میکرد نفس خود را در بیشتر اوقات شب و روز خود . پس روزی حساب کرد ایّام گذشته عمر خود را ، یافت شصت سال از عمرش گذشته است پس حساب کرد ایّام آن را یافت که بیست و یک هزار و پانصد روز میشود . گفت : وای بر من ، آیا من ملاقات خواهم کرد مالک را به بیست و یک هزار و پانصد گناه ، این را گفت و بیهوش افتاد و در همان بیهوشی وفات کرد .(310)
فقیر گوید : روایت شده که وقتی حضرت رسولصلی الله علیه وآله وسلم فرود آمد به زمین بی گیاهی ، پس فرمود به اصحاب خود که بروید هیزم بیاورید ، عرض کردند یا رسول اللَّه! ما در زمین بیگیاهیم که هیزم در آن یافت نمیشود ، فرمود : بیاورد هر کس هر چه ممکنش میشود ، پس هیزم آوردند و ریختند مقابل آن حضرت روی هم . چون هیزمها جمع شد حضرت فرمود : همین طور جمع میشود گناهان .(311)
معلوم شد که مقصد آن حضرت از امر فرمودن به آوردن هیزم این بود که اصحاب ملتفت شوند همین طور که در آن بیابان خالی از گیاه هیزم به نظر نمیآمد وقتی که در طلب و جستجوی آن شدند مقداری کثیر هیزم جمع شد و روی هم ریخته شد ، همین نحو گناه به نظر نمیآید ، چون جستجو و حساب شود گناهان بسیاری جمع میشود چنانکه «توبة بن صِمَّه» برای هر روز عمر خود یک گناه فرض کرد حساب کرد بیست و یک هزار و پانصد گناه شد .
لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - پنج شنبه 94 تیر 5 ساعت ساعت 10:40 صبح
و اما حکایات در حُسن خلق پس چنین است
حکایت [اول
نقل است که روزی مالک اشتررحمه الله میگذشت در بازار کوفه ، و بر تن آن جناب پیراهنی از خام و بر سرش عمّامه [ای از خام بود . یکی از مردمان بازاری که او را نمیشناخت به نظر حقارت به او نگاه کرد و از روی استهزاء و استخفاف ، بُندُقه - یعنی گلوله گِلین - به جانب آن جناب افکند . مالک از او بگذشت و چیزی به او نگفت ، پس به آن مرد گفتند که آیا دانستی که با چه کس این اهانت و استهزاء نمودی؟ گفت : نه . گفتند : این شخص مالک اشتر - یار امیرالمؤمنینعلیه السلام - بود .
آن مرد را ترس و لرزه گرفت و عقب مالک برفت تا او را دریابد و عذرخواهی نماید . مالک را یافت که در مسجد رفته و به نماز ایستاده . چون از نماز فارغ شد ، آن مرد افتاد روی پاهای مالک که ببوسد .
مالک فرمود : چه امر است؟ گفت : عذر میخواهم از آن جسارتی که کردهام . مالک فرمود : که باکی نیست برتو ، به خدا سوگند که من داخل مسجد نشدم مگر برای آنکه استغفار کنم برای تو .(269)
مؤلف گوید : ملاحظه کن که چگونه این مرد از حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام کسب اخلاق کرده ، با آنکه از امراء لشکر آن حضرت است و شجاع و شدید الشّوکه است و شجاعتش به مرتبهای است که اِبنِ اَبِی الحَدید گفته که اگر کسی قَسَم بخورد که در عرب و عجم شجاعتر از اشتر نیست مگر استادش امیرالمؤمنینعلیه السلام ، گمان میکنم که قَسَمش راست باشد . چه بگویم در حقّ کسی که حیاتِ او مُنهَزِم کرد اهل شام را و مماتِ او مُنهَزِم کرد اهل عراق را ، و امیرالمؤمنینعلیه السلام در حقّ او فرموده که اشتر برای من چنان بود که من برای رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بودم ، و به اصحاب خود فرموده که کاش در میان شما مثل او دو نفر بلکه کاش یک نفر مثل او داشتم . و شدّتِ شَوکَتَش بر دشمن ، از تأمّل در این اشعار که از آن بزرگوار است معلوم میشود .
بقیت وَفَری(270) وَ انْحَرَفتُ عَنِ العُلی
وَ لَقیتُ أضْیافی بَِوجْهٍ عَبُوسٍ
اِنْ لَمْ اَشُنَّ عَلَی بْنِ هِندٍ غارَةً
لَم تَخْلُ یَوْماً مِن نِهابِ(271) نُفُوسٍ
خَیْلاً کَاَمْثالِ السَّعالی 272) شُزَّباً(273)
تَغذو بِبیضٍ فِی الْکَریهَةِ شُوسٍ(274)
حَمِیَ الْحَدیدُ عَلَیْهِمْ فَکَاَنَّهُ
وَ مَضانُ(275) بَرْقٍ اَو شُعاعُ شُمُوسٍ(276)
[* از جود و شرافت و مهماننوازی دور باشم اگر بر معاویه هجوم نیاورم
* و اسبان غولپیکر ورزیده همراه با شمشیرهای بلند بر او نتازانم
* به گونهای آهن تافته بر لشکرش ببارم
* که گویی برق آسمان میجهد و یا خورشید پرتو افکند .]
بالجمله با این مقام از جلالت و شجاعت و شدّت و شوکت ، حُسنِ خُلقِ او به مرتبه [ای رسیده که یک مرد سوقی به او اهانت و استهزاء مینماید ، ابداً تغییر حالی برای او پیدا نمیشود بلکه میرود در مسجد نماز بخواند و دعا و استغفار برای او نماید . و اگر خوب ملاحظه کنی این شجاعت و غلبه او بر نفس و هوای خود بالاتر از شجاعت بدنی او است . قال امیرالمؤمنینعلیه السلام :
«اَشجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَواه»(277)؛
[«شجاعترین مردم کسی است که بر هوایِ نفس خود غالب شود» .]
حکایت [دوم
شیخ مرحوم در خاتمه مستدرک در ترجمه سلطان العلماء و المحققّین و افضل الحکماء و المتکلّمین ، وزیر اعظم ، اُستادُ مَن تَأخَّرَ وَ تَقَدَّم ، ذُوالفَیضِ القُدسی جناب خواجه نصیر الدین طوسیقدس سره نقل کرده که روزی کاغذی به دستش رسید از شخصی که در آن ، کلمات زشت و بدگویی به ایشان داشت ، از جمله این کلمه قبیحه در آن بود که : «یا کَلبَ بنَ کَلب» .
محقّقِ مذکور چون آن کاغذ را مطالعه فرمود جواب آن را به متانت و عبارات خوش مرقوم داشت بدون یک کلمه زشتی . از جمله مرقوم فرمود که ، قول تو خطاب به من : ای سگ ، این صحیح نیست زیرا که سگ به چهار دست و پا راه میرود و ناخنهایش طویل و دراز است و لکن من مُنتَصِبُ القامهام و بَشَرِهام ظاهر و نمایان است ، نه آنکه مانند کلب ، پشم داشته باشم ، و ناخنهایم پهن است و ناطق و ضاحکم ، پس این فصول و خواصّی که در من است به خلاف فصول و خواص کلب است و به همین نحو جواب کاغذ او را نگاشت و او را در غَیابَتِ جُبِّ مِهانت گذاشت .(278)
مؤلف گوید که این خُلق شریف از این محقق جلیل عَجَبی ندارد زیرا که آیة اللَّه علامه حلّی - رِضوانُ اللَّه علیه - در حق او فرموده که این شیخ ، افضل اهل عصر خود بود در علوم عقلیّه و نقلیّه و کتب بسیاری در علم حکمت و احکام شرعیّه - بر مذهب امامیّه - تصنیف فرموده و بزرگانی را که ما مشاهده کردیم در آفاق ، این بزرگوار اشرف از همه بود در اخلاق .(279)
این فقیر گوید اینجا جای تمثّل به این شعر است :
هر بوی که از مشک و قَرَنفَل شنوی
از دولت آن زُلف چو سنبل شنوی
خواجه این حُسنِ خُلق را از رجوع به دستورالعمل و کردار ائمه اطهار - صلوات اللَّه علیهم - اخذ کرده ، آیا نشیندهای که حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام شنید که مردی قنبر را دشنام میدهد ، قنبر خواست که دشنام او را برگرداند که حضرت او را ندا کرد : «مهلاً یا قنبر» آرام باش ای قنبر ، بگذار ، که این شخص دشنام دهنده خوار شود ، همانا به سکوت خود خشنود میکنی خداوند رحمان را و به خشم در میآوری شیطان را و شکنجه میکنی دشمن خود را . قسم به آن خدایی که دانه را شکافت و مردم را آفرید که مؤمن خشنود نمیکند خدا را به چیزی مثل حلم و خشمناک نمیکند شیطان را به چیزی مثل خاموشی ، و شکنجه نمیکند احمق را چیزی مثل سکوت از جواب او .(280)
بالجمله مخالف و مؤالف خواجه را مدح و ستایش نمودهاند ، «جُرجی زِیدان» در «آدابُ اللّغَةِ العَرَبیّة» در ترجمه او گفته که کتابخانه [ای اِتّخاذ کرد و مَملوّ کرد آن را از کُتُب ، که عددش زیاده از چهارصد هزار مُجَلَّد بود . وَ اَقامَ المُنَجِّمینَ وَ الفَلاسِفَةَ وَ وَقَفَ عَلیهَا الْاَوْقافَ فَزَهَا الْعِلمُ فی بِلادِ الْمُغُولِ عَلی یَدِ هذَا الْفارسِیّ کَاَنَّهُ قَبَسٌ مُنیرٌ فی ظُلْمَةٍ مُدْلَهِمَّةٍ .(281)
و این احقر در کتاب «فوائد الرضّویّه» که در تراجم علماء امامیّه است ترجمه این بزرگوار را به اندازهای که فراخور آن کتاب بود نگاشتم(282) و نوشتم که اصل آن جناب از «وِشاره» است که یکی از بُلوکِ «جِهرود» ده فرسخی بلده قم است ، لکن ولادت با سعادتش در طوس واقع شده در یازدهم جمادی الاولی سنه 597 - پانصد و نود وهفت - و در آخر روز دوشنبه هیجدهم ذیالحجة سنه 672 وفات کرد و در بقعه منوّره کاظمیه - سَلامُ اللَّهِ عَلی ساکِنیها - به خاک رفت و بر لوح مزارش نوشتند :
«وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصیدِ»(283)
بعضی تاریخ فوت آن جناب را به نظم درآورده ، گفته :
نصیرِ ملّت و دین ، پادشاه کشور فضل
یگانهای که چُنُو مادرِ زمانه نزاد
به سال ششصد و هفتاد و دو به ذی الحِجَّه
به روز هیجدهم درگذشت در بغداد
حکایت [سوم
نقل شده که روزی شیخ الفقهاء العِظام ، مرحوم حاج شیخ جعفر صاحب «کَشفُ الغِطاء» - رضوان اللَّه علیه - در اصفهان پیش از آنکه نماز شروع کند وجهی به فقرا قسمت نمود ، پس از اتمام آن به نماز ایستاد . یکی از سادات فقیر خبردار شد ، بین دو نماز خدمت شیخ رسید و عرض کرد که مال جدّم را به من باز ده .
فرمود : تو دیر آمدی و اکنون دیگر چیزی نمانده که به تو بدهم .
سید در غضب شد و آب دهان خود را بر مَحاسِنِ مبارکِ شیخ افکند . شیخ از محراب برخاست ، و دامن خود را گرفت و در میان صفوفِ جماعت گردش کرد و فرمود : هر که ریش شیخ را دوست میدارد به سیّد اعانت کند ، پس مردم دامن شیخ را پر از پول نمودند . شیخ آنها را به سیّد داد ، پس از آن به نماز عصر ایستاد .
خوب ملاحظه کن در این خُلقِ شریف که به چه مرتبه رسیده در این بزرگوار ، که رئیس مسلمین و حجّة الاسلام و فقیه اهلبیتعلیهما السلام بوده ، و فقاهتش به مرتبهای بوده که کتاب «کَشفُ الْغِطاء» را در سفر تصنیف کرده و نقل شده که میفرموده : «اگر کتب فقهیّه را همه را بشویند ، من از حفظ از طهارت تا دیات را مینویسم» واولادش تمامی فقها وعلماء جلیل بودهاند .
شیخ ما ثقة الاسلام نوری - رحمة اللَّه علیه - در حال آن جناب فرموده که اگر کسی تفکّر و تأمّل کند در مواظبت آن بزرگوار بر سُنن و آداب و مناجاتش در اسحار و گریستن و تَذَلُّلِ او برای پروردگار و مخاطبات او با نفس خود - که میگفت : «تو جُعَیفِر بودی ، پس جعفر شدی ، پس شیخ جعفر گشتی ، پس شیخِ عراق گشتی ، پس رئیس مسلمین شدی ، یعنی فراموش مکن اوائل خود را» ، - خواهد یافت او را که او از همان کسانی است که حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام وصف ایشان را فرموده برای احنف بن قیس .(284)
فقیر گوید که آن حدیثی است طویل در ذکر اوصاف اصحاب خود که برای اَحنَف فرموده بعد از قِتالِ اهلِ جَمَل ، از جمله فقراتش این است :
«فَلَوْ رَأَیْتَهُم فی لَیلَتِهِم وَ قَد نامَتِ العُیُونُ وَ هَدَأتِ الْاَصْواتُ وَ سَکَنَتِ الْحَرَکاتُ مِنَ الطَّیْرِ فِی الْوُکورِ وَ قَد نَهنَهَهُم(285) هَوْلُ یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ الْوَعیدُ عَنِ الرُّقادِ کَما قالَ سُبْحانَهُ : «أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُری أَنْ یَأْتِیَهُم بَأسُنا بَیاتاً وَ هُم نائِمُونَ؟»(286) فَاسْتَیقَظُوا لَها فَزِعینَ وَ قامُوا اِلی صَلوتِهِمْ مُعْوِلینَ باکینَ تارَةً وَ اُخْری مُسَبِّحینَ یَبْکُونَ فی مَحاریبِهِمْ وَ یَرِنُّونَ ، یَصْطَفُّونَ لَیْلَةً مُظْلِمَةً بَهْماءَ یَبْکُونَ ، فَلَو رَأَیْتَهُمْ یا اَحْنَفُ فی لَیْلَتِهِم قِیاماً عَلی اَطْرافِهِمْ ، مُنْحَنِیَةً ظُهُورُهُمْ ، یَتلُونَ اَجزاءَ الْقُرآنِ لِصَلوتِهِمْ ، قَدِ اشْتَدَّت أَعْوالُهُم وَ نَحیبُهُم وَ زَفیرُهُم ، اِذا زَفِروا خِلْتَ النَّارَ قَدْ أَخَذَتْ مِنْهُم اِلی حَلاقیمِهِمْ ، وَ اِذا اَعْوَلُوا حَسِبْتَ السَّلاسِلَ قَد صُفِّدَت فی اَعْناقِهِم ، فَلَو رَأَیْتَهُم فی نَهارِهِم ، اِذاً لَرَأیتَ قَوْماً یَمشُونَ عَلَی الْاَرْضِ هَوناً وَ یَقُولُونَ لِلنَّاسِ حُسناً ، «وَ اِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»(287) وَ «اِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»(288) ، قَد قَیَّدُوا أَقْدامَهُم مِنَ التُّهَماتِ وَ اَبْکَمُوا أَلْسِنَتَهُم اَنْ یَتَکَلَّمُوا فی اَعْراضِ النَّاسِ ، وَ سَجَمُوا اَسْماعَهُمْ اَنْ یَلِجَها خَوضُ خائِضٍ وَ کَحَلُوا اَبْصارَهُمْ بِغَضِّ الْبَصَرِ مِنَ الْمَعاصی وَ انْتَحَوا دارَ السَّلامِ الَّتی مَنْ دَخَلَها کانَ آمِناً مِنَ الرَّیْبِ وَ الْاَحْزانِ» .(289)
«اگر ببینی ایشان را در شبهای ایشان ، در وقتی که چشمها به خواب رفته و صداها ساکت شده و مرغها در آشیانهها آرام گرفته ، میبینی ایشان را که هَولِ روز قیامت و یَومِ وعید بازداشته ایشان را از خفتن ، همچنانکه حقتعالی فرموده : «آیا ایمن شدند اهلِ قُری [قریهها] از اینکه بیاید ایشان را عذاب ما در شب ، در حالی که ایشان خوابیده باشند؟» پس شبها بیدار باشند به حال ترس از هول قیامت ، و به نماز ایستاده باشند در حالی که بانگ کنند و گریه کنند و گاهی به تسبیح مشغول باشند میگِریند در مِحرابشان و فریاد میکنند . گسترانیدهاند قَدَمها را برای عبادت با حال گریه در شب تاریک سیاه . پس اگر ببینی ایشان را ای اَحنَف که در شبها روی پاها ایستادهاند ، خم شده کمرهایشان ، میخوانند اجزاءِ قرآن را در نمازشان ، شدید شده فریاد و گریه و بانگشان وقتی که بانگ میکنند؛ خیال میکنی که آتش گرفته ایشان را تا حلقومشان ، و وقتی که صدای ایشان به گریه بلند شود گمان میکنی که دربند و زنجیر کردهاند گردنهایشان را ، پس هرگاه ببینی ایشان را در روز ، میبینی مردمانی را که راه میروند بر زمین به آهستگی و بردباری و میگویند برای مردم خوبی . «و وقتی که سخن گویند با ایشان نادانان ، گویند : سلام» و «هرگاه بگذرند به لغو و بیهوده ، بگذرند گرامی» . در بندکرده باشند قدمهای خود را ازموضعهای تهمت ، و گُنگ کرده باشند زبانهایشان را از آنکه تکلّم کنند در عِرضهای مردم ، و منع کرده باشند گوشهای خود را از آنکه داخل شود در آن حرفهای باطل ، و سُرمه چشم خود کردهاند ، هم گذاشتن آن را از نظر بر معاصی ، و قصد کردهاند دارالسّلام را که هر که داخل آن شود ایمن خواهد بود از ریْب و احزان» .
اقول : و یناسب هنا نقل کلام من راهب عظیم الشأن و هو ما نقل عن قثم الزاهد ، قال : رأیت راهباً علی باب بیت المقدس کَالْوالِه ، فقلت له : أوْصِنی فقال :
«کُنْ کَرَجُلٍ اِحَتَوَشَتْهُ السِّباعُ ، فَهُوَ خائِفٌ مَذْعُورٌ ، یَخافُ اَنْ یَسْهُوَ فَتَفْتَرِسُهُ اَوْ یَلْهُوَ فَتَنْهَشُهُ فَلَیْلُهُ لَیْلُ مَخافَةٍ اِذا اَمِنَ فیهِ الْمُغْتَرُّونَ وَ نَهارُهُ نَهارُ حُزْنٍ اِذا فَرِحَ فیهِ الْبَطَّالُونَ» ، ثُمَّ اِنَّهُ ولّی وَ تَرَکَنی فَقُلْتُ :زِدْنی فَقالَ : اِنَّ الظَّمْآن یَقْنَعُ بِیَسیرِ الْمآء .
حکایت [چهارم
نقل است که روزی «کافِی الکُفاة صاحِبِ بنِ عَبّاد» ، شربتی طلبید . یکی از غلامانش قَدَحِ شربتی حاضر کرد و بِدُو داد . صاحب چون خواست بیاشامد یکی از خواصِّ او به او گفت : مخور این را زیرا که زهر بر آن آمیختهاند و غلامی که قَدَح را به دستِ صاحب داده بود ایستاده بود . صاحب گفت : دلیل بر صحّت قول تو چیست؟ گفت : تجربه کن . این را بده به همان کس که به تو داده بخورد تا معلوم شود . صاحب گفت که من این را اجازه نمیدهم و حلال نمیدانم . گفت : پس تجربه کن به آنکه بده به مرغی بیاشامد . گفت : حیوانی را عقوبت کردن جایز نیست . پس قدح را ردّ کرد و امر کرد بر زمین ریزند و به آن غلام فرمود که برو از نزد من و داخل خانه من مشو ، و لکن امر فرمود که شهریه او را بدهند و قطع نکنند ، و فرمود : یقین را به شکّ دفع نباید کرد ، و عقوبت کردن به قطعِ روزیِ کسی ، از ناکسی است .
مؤلف گوید که صاحب بن عبّاد از وزرای آل بُوَیّه و ملجأ عوام و خواصّ و مَرجَعِ ملّت و دولت و از خانواده شَرَف و عزّت بوده ، و همان کس است که در أدَبِیّت و فضل و کمال و علمِ عَرَبِیَّت اُعجُوبه دهر و یگانه عصر خویش بوده .
نقل شده که وقتی که مینشست برای املاء ، خلق بسیار برای استفاده از جنابش جمع میگشتند به حدّی که شش نفر مُستَملی بودند - یعنی کلام او را به مردم میرسانیدند - و کتب لغتی که در نزد او بود در حال حمل و نقل محتاج به شصت شتر بود ، و عَلَویّین و سادات و علماء و فضلاء نزد او محلّی منیع و مرتبتی رفیع داشتند و از علماء ترویج میکرد و ایشان را به تصنیف و تألیف تشویق مینمود ، و به جهت خاطر او شیخ فاضل خبیر ماهر جناب حسن بن محمّد قمّی «تاریخ قم» را تألیف کرده ، و شیخ اجلّ رئیس المحدّثین جناب صدوقرحمه الله به جهت او کتاب «عُیُون اَخبارِ الرِّضّاعلیه السلام» را تصنیف فرموده ، و ثعالبی به جهت او «یَتیمَةُ الدَّهر» را جمع کرده است . و کثرت احسان و اِفضالِ او بر فقهاء و علماء و سادات و شعرا معروف است . در هر سال پنج هزار اشرفی به بغداد میفرستاد برای فقهاء آنجا ، و در ماه رمضان بعد از عصر هر کس بر او داخل میشد نمیگذاشت برود مگر بعد از آنکه نزد او افطار کند ، لاجَرَم در هر شب از شبهای ماه رمضان منزلش از هزار نفر افطار کننده خالی نبود ، و عطا و صدقاتش در ماه رمضان مقابل بود با آنچه که در تمام سال به مردم میداد . و اشعار بسیار در مناقب امیرالمؤمنینعلیه السلام و مثالب اعداء آن حضرت سروده ، وفاتش در 24 صفر سنه 385 به سفر در ری واقع شد ، جنازهاش را به اصفهان حمل کردند ، قبرش در اصفهان معروف و مزار است .(290)
لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - چهارشنبه 94 تیر 4 ساعت ساعت 7:29 عصر
و اما روایات در حُسنِ خُلق پس چنین است
روایت اول
از «اَنَسِ بنِ مالک» منقول است که گفت : وقتی در خدمت حضرت رسولصلی الله علیه وآله وسلم بودم و بر تن شریف آن جناب بُردی بود که حاشیه و کنار آن غلیظ و زِبْر بود ، که ناگاه عربی بیابانی نزدیک آمد و ردای آن حضرت را گرفت و سخت کشید به نحوی که حاشیه ردا در بُنِ گردنِ آن جناب اثر کرد . پس گفت : ای محمّد! بار کن بر این دو شتر من از مالی که نزد تو است ، زیرا که آن مال خدا است نه مال تو و نه مال پدر تو .
حضرت در جواب او سکوت نمود ، آنگاه فرمود : مال ، مال خدا است و من بنده خدا هستم . پس فرمود : آیا قصاص بکنم از تو ای اَعرابی؟ گفت : نه . حضرت فرمود : چرا؟ گفت :زیرا که شیوه و خُلقِ تو آنست که بدی را به بدی مکافات نکنی . حضرت خندید و امر فرمود که بر یک شترِ او جو بار کردند و بر شتر دیگرش خرما ، و به او مرحمت فرمود .(257)
مؤلف گوید که ذکر کردنِ من این روایات را در این مقام به جهت تبرّک و تیمّن است نه برای بیان حُسن خُلق حضرت رسولصلی الله علیه وآله وسلم یا ائمه هدیعلیهم السلام ، زیرا شخصی را که حق تعالی در قرآن کریم به «خُلق عظیم» یاد فرماید و علمای فریقَیْن در سیرت و خصال حمیدهاش کتابها نوشته باشند و عُشری از اَعشارِ آن را احصاء ننموده باشند ، دیگر چیز نوشتن من در این باب سماجت است . وَ لَقَد اَجادَ مَنْ قال :
مُحَمَّدٌ [صلی الله علیه وآله وسلم سَیِّدُ الْکَوْنْینِ وَ الثَّقَلَیْنِ
وَ الْفَریقَیْنِ مِنْ عُرْبٍ وَ مِنْ عَجَمٍ
فاقَ النَّبِیّینَ فی خَلْقٍ وَ فی خُلُقٍ
وَ لَمْ یُدانُوهُ فی عِلْمٍ وَ لا کَرَمٍ
وُ کُلُّهُمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ [صلی الله علیه وآله وسلم مُلْتَمِسٌ
غَرْفاً مِنَ الْبَحْرِ اَوْ رَشْفاً مِنَ الدِّیَمِ
وَ هُوَ الَّذی(258) تَمَّ مَعْناهُ وَ صُورَتُهُ
ثُمَّ اصْطَفاهُ حَبیباً بارِیءُ النَّسَمِ
مُنَزَّهٌ عَنْ شَریکٍ فی مَحاسِنِهِ
فَجَوْهَرُ الْحُسنِ فیهِ غَیْرُ مُنْقَسِمٍ
فَمَبْلَغُ الْعِلْمِ فیهِ اَنَّهُ بَشَرٌ
وَ اَنَّهُ خَیْرُ خَلْقِ اللَّهِ کُلِّهِمْ(259)
روایت دوم
از «عِصامِ بْنِ الْمُصْطَلَقِ شامی» نقل شده که گفت : وقتی داخل مدینه معظّمه شدم ، حسین بن علیعلیهما السلام را دیدم ، پس به عَجَب آورد مرا روش نیکو و منظر پاکیزه او ، پس حسد واداشت مرا که ظاهر کنم آن بغض و عداوتی را که از پدر او در سینه داشتم ، پس نزدیک شدم و گفتم : توئی پسر ابو تراب؟ - معلوم باشد که اهل شام از حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام به «ابو تراب» تعبیر میکردند و گمان میکردند که به این اسم ، تنقیص آن جناب میکنند و حال آنکه هر وقت ابو تراب میگفتند گویا حُلِیّ و حُلَل به آن حضرت میپوشانیدند - .
بالجمله «عصام» گفت : به امام حسینعلیه السلام گفتم : تویی پسر ابو تراب؟ فرمود : بلی .
فَبالَغتُ فی شَتْمِهِ و شَتْمِ اَبیهِ؛ یعنی «هر چه توانستم دشنام و ناسزا به آن حضرت و پدرش گفتم»
فَنَظَرَ اِلَیَّ نَظْرَةَ عاطِفٍ رَؤوفٍ پس نظری از روی عطوفت و مهربانی بر من کرد و فرمود :(260)
اَعوُذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم ، «خُذِ الْعَفْوَ وَ أمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ - اِلی قَوْلِهِ تَعالی - ثُمَّ لا یُقْصِروُنَ»(261)
- و این آیات اشاره است به مکارم اخلاق که حق تعالی پیغمبرش [صلی الله علیه وآله وسلم را به آن تأدیب فرموده . از جمله آنکه به میسورِ از اخلاقِ مردم اکتفا کند و مُتَوَقِّعِ زیادتر نباشد و بدی را به بدی مکافات ندهد ، و از نادانان رو بگرداند ، و در مقام وسوسه شیطان پناه به خدا گیرد - .
ثمّ قال : «خَفِّضْ عَلَیْکَ ، اِسْتَغْفِرِ اللَّهَ لی وَ لَکَ» .
پس به من فرمود : آهسته کن و سبک و آسان کن کار را بر خود ، طلب آمرزش کن از خدا برای من و برای خود .(262) همانا اگر تو طلب یاری کنی از ما ، تو را یاری کنیم و اگر طلب عطا کنی تو را عطا کنیم ، و اگر طلب ارشاد کنی تو را ارشاد کنیم .
«عصام» گفت : من از جسارتهای خود پشیمان شدم . آن حضرت به فراست یافت پشیمانی مرا . فرمود :
«لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغفِرُ اللَّهُ لَکُم وَ هُوَ اَرْحَمُ الرَّاحِمین» .
و این آیه شریفه حکایت کلام حضرت یوسف پیغمبرعلیه السلام است به برادران خود که در مقام عفو از تقصیرات آنها فرموده که : «عتاب و ملامتی نیست بر شما ، بیامرزد خداوند شماها را و او است اَرحَمُ الرّاحِمین» .(263)
پس آنجناب فرمود بمن که تو از اهل شامی؟ گفتم : بلی . فرمود : «شِنْشِنَةٌ اَعْرِفُها مِنْ اَخْزَمِ» و این مَثَلی است که حضرت به آن تَمَثُّل جُست حاصل آنکه این دشنام و ناسزا گفتنِ به ما عادت و خوی اهل شام است که مُعاویه در میان آنها سُنَّت گذاشت پس فرمود : «حَیَّانَا اللَّهُ وَ اِیَّاکَ» هر حاجتی که داری به نحو اِنبِساط و گشاده رویی حاجتِ خود را از ما بخواه که مییابی مرا در نزد أفضلِ ظنِّ خود به من اِنشاءَ اللَّهُ تَعالی
«عصام» گفت :از این اخلاق شریفه آن حضرت در مقابل آن جسارتها و دشنامها که از من سر زد چنان زمین بر من تنگ شد که دوست داشتم که به زمین فرو روم ، لاجرم از نزد آن حضرت آهسته بیرون شدم در حالی که پناه به مردم میبردم به نحوی که آن جناب ملتفت من نشود و مرا نبیند ، لکن بعد از آن مجلس نبود نزد من شخصی دوستتر از آن حضرت و از پدرش .(264)
مؤلف گوید که صاحب «کشّاف» در ذیل آیه شریفه «لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» - که حضرت سیّدالشّهداءعلیه السلام تمثّل به آن جُست - روایتی از حُسنِ خُلقِ یوسفِ صِدّیق نقل کرده که ذکرش در اینجا مناسب است . و آن روایت این است که برادران یوسفعلیه السلام پس از آنکه شناختند یوسف را ، برای آن جناب پیغام دادند که تو ما را میخوانی صبح و شام سَرِ سفره خود ، ما خجالت میکشیم و حیا میکنیم از تو ، به واسطه آن تقصیراتی که از ما نسبت به جناب تو سر زده .
حضرت یوسفعلیه السلام فرمود : چرا حیا میکنید و حال آنکه شما سبب عزّت و شَرَفِ من هستید؟ زیرا که اگر چه من بر اهل مصر سلطنت دارم لکن ایشان به همان چشم اوّل به من نظر میکنند و میگویند :
«سُبْحانَ مَن بَلَّغَ عَبداً بیعَ بِعِشْرینَ دِرْهماً ، ما بَلَغَ»
«مُنَزّه است خداوندی که رسانید بندهای را که بیست درهم خریده شده به این مرتبه از رفعت»
و به تحقیق که من الآن به واسطه شما شَرَف پیدا کردم و در چشمها بزرگ شدم ، زیرا که دانستند شما برادران مَن هستید و من عبد نبودم بلکه نواده ابراهیم خلیلم .(265)
و نیز روایت شده که چون حضرت یعقوب و یوسف به هم رسیدند یعقوب پرسید : پسر جان بگو برایم که چه بر سرت آمد؟ گفت : بابا مپرس از من که برادرانم با من چه کردند ، بلکه بپرس که حق تعالی با من چه کرد .(266)
روایت سوم
شیخ مفید و دیگران روایت کردهاند که در مدینه طیّبه مردی بود از اولاد خلیفه دوم که پیوسته حضرت امام موسیعلیه السلام را اذیّت میکرد و ناسزا به آن جناب میگفت هر وقت که آن حضرت را میدید ، و به امیرالمؤمنینعلیه السلام دشنام میداد ، تا آنکه روزی بعضی از کسان آن حضرت عرض کرد که بگذار ما این فاجر را بکشیم ، حضرت ایشان را نهی کرد از این کار ، نهی شدیدی ، و زجر کرد ایشان را و پرسید که آن مرد کجاست؟ عرض کردند در یکی از نواحی مدینه مشغول زراعت است . حضرت سوار شد از مدینه به دیدن او تشریف برد .
وقتی رسید که او در مزرعه خود توقف داشت . حضرت به همان نحو که سوار بر حمار بود داخل مزرعه او شد . آن مرد صدا زد که زراعت ما را نمال ، از آنجا نیا . حضرت به همان نحو که میرفت ، رفت تا رسید و نشست نزد او و با گشادهرویی و خنده سخن گفت ، و سؤال کرد از او که چه مقدار خرج زراعتِ خود کردهای؟ گفت : صد اشرفی . فرمود : چه مقدار امید داری از آن بهره ببری؟ گفت : غیب نمیدانم .حضرت فرمود : من گفتم چه اندازه امید داری عایدت بشود؟ گفت : امید دارم که دویست اشرفی عاید شود .
پس حضرت کیسه زری بیرون آوردند که در آن سیصد اشرفی بود ، و به او مرحمت کرد و فرمود : این را بگیر و زراعتت نیز باقی است و حقتعالی روزی خواهد فرمود تو را در آن آنچه امیدواری .
عُمَری برخواست و سر آن حضرت را بوسید و از آن جناب درخواست که از تقصیرات او بگذرد و او را عفو فرماید . حضرت تبسم فرمود و برگشت .
پس از این عُمَری را در مسجد دیدند نشسته ، چون نگاهش به آن حضرت افتاد گفت :
«اَللَّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ» .(267)
اصحابش با وی گفتند که قصه تو چیست ، تو پیش از این غیر این میگفتی؟ گفت : شنیدید آنچه گفتم باز بشنوید ، پس شروع کرد به آن حضرت دعا کردن . اصحابش با او مُخاصَمَه کردند ، او نیز با ایشان مخاصمه کرد .
پس حضرت به کسان خود فرمود که کدام یک بهتر بود ، آنچه شما اراده کرده بودید یا آنچه من اراده کردم؟ همانا من اصلاح کردم امر او را به مقدار پولی و کفایت کردم شرّ او را به آن .(268)
لینک ثابت - نوشته شده توسط عبدالله افشاری در یادداشت ثابت - چهارشنبه 94 تیر 4 ساعت ساعت 7:28 عصر
دربــاره ی ما
من کیستم ؟ بنده خدا که آفریده شده از خاک و طفلی بوده نا توان بتدریج توان خود را باز یافته , آنگاه نو جوانی و جوانی و میانسالی را پشت سر نهاده و به کسوت پیری نائل گشته است , عنقریب دعوت حق را لبیک گفته و به دیار باقی خواهد شتافت . در برزخ در گرو اعمال خویش به سر خواهد برد تا به صور دمیده شود و به اذن پروردگار بر انگیخته شده و بسوی عرصات محشر رانده خواهد شد , پس از گرفتاری های روز حساب معلوم نیست چگونه از صراط عبور خواهد کرد و چشم امید به فضل خداوند رحمن و رحیم و یاری ائمه معصومین علیهم السلام دارد که به فریادش برسند و از نجات یافتگان باشد تا از نعمتهای وعده داده شده متنعم گشته و خلود در بهشت نصیبش گردد ان شاءالله .
منوی اصــــلی
آمار و اطلاعات
موضوعات وب
نــوشته های پیشین
پیونــدهای روزانه
لینک های مفید
وصیت نامه شهدا
اوقات شرعی
ویدئو
دیــگر امکانات